صحیفه سجادیه - دعای شماره ۴۹ - فراز ۴
فَكَمْ مِنْ عَدُوٍّ انْتَضَى عَلَيَّ سَيْفَ عَدَاوَتِهِ، وَ شَحَذَ لِي ظُبَةَ مُدْيَتِهِ، وَ أَرْهَفَ لِي شَبَا حَدِّهِ، وَ دَافَ لِي قَوَاتِلَ سُمُومِهِ، وَ سَدَّدَ نَحْوِي صَوَائِبَ سِهَامِهِ، وَ لَمْ تَنَمْ عَنِّي عَيْنُ حِرَاسَتِهِ، وَ أَضْمَرَ أَنْ يَسُومَنِي الْمَكْرُوهَ، وَ يُجَرِّعَنِي زُعَاقَ مَرَارَتِهِ.
پس چه بسا دشمنى که بر من شمشیرش را از روى دشمنى از غلاف و نیام بیرون آورد، و دم کارد بزرگ خود را براى من تیز نمود، و طرف تیزى آن را برایم نازک گردانید، و زهرهاى کشنده اش را براى من با آب در هم کرد، و مرا آماج تیرهایش که از هدف و نشانه نمىگذرد قرار داد، و چشم حراست و پاسبانیش از من نخفت، و در دل گذراند که شر و بدى به من برساند، و از آب بسیار تلخ، تلخى آن شر و بدى که نمىشود آشامید آبم دهد (خواست زیانى به من وارد سازد که بر اثر آن نابودم گرداند).