حَمْداً نَسْعَدُ بِهِ فِي السُّعَدَاءِ مِنْ أَوْلِيَائِهِ ، وَ نَصِيرُ بِهِ فِي نَظْمِ الشُّهَدَاءِ بِسُيُوفِ أَعْدَائِهِ ، إِنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيدٌ.
ستایشی که به وسیلۀ آن، در گروه سعادتمندان از دوستانش، به خوشبختی و سعادت برسیم؛ و به سبب آن با شمشیر دشمنانش در سلک شهیدان قرار گیریم. همانا او یار بندگان و خدای ستوده خصال است.
(دعای اول، فراز 30)
سعادتمندى انسان در سلك شهدا
اين فراز از دعاى امام زين العابدين (عليه السلام) اشاره به مقام شهادت دارد كه عهدى بين مؤمن و خداوند است.
حضرت حق در اين باره مىفرمايد:
﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ ۖ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ ۖ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا﴾«1»
از مؤمنان مردانى هستند كه به آنچه با خدا بر آن پيمان بستند [و آن ثبات قدم و دفاع از حق تا نثار جان بود] صادقانه وفا كردند، برخى از آنان پيمانشان را به انجام رساندند [و به شرف شهادت نايل شدند] و برخى از آنان [شهادت را] انتظار مىبرند و هيچ تغيير و تبديلى [در پيمانشان] ندادهاند.
«شهادت» به معناى كشته شدن در راه خدا، پيمان بستن و وفاى به عهدى است كه مؤمنان با خداى خود بستهاند تا اين جانِ امانتى را در راه خدا و اعتلاى كلمه توحيد و معنويّت و فضيلت، فدا كنند.
«شهيد» شاهد حاضرى است كه به دنبال تعالى و اوج است. او زندگى دنيايى خود را در نهايت هوشيارى و آزادى، به دفاع از ارزشهاى عالى و حيات انسانى آدميان رها كرده است و براى وفاى به عهد به ميدان شهادت شتافته است و در راه مبارزه با ابزار دشمن، جانش را به خداى خويش سپرده است.
امام سجاد (عليه السلام) با ستايش و سپاسگزارى از نعمتهاى خداوند، توفيق دستيابى به نعمت شهادت و انجام دادن پيمانى كه با خداى خويش داشت به ويژه پس از حادثه عاشورا، در زمره شهيدان بودن را از خداوند طلب كرد تا در پرتو ستايشها و سپاسگزارىها و در راه عزّت و سربلندى در گروه شهيدان سربلند به حضور خداوند راه يابد.
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
ما مِنْ نَفْسٍ تَمُوْتُ لَها عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ يَسُرُّها أنْ تَرْجَعَ الى الدُّنيا وَ أَنَّ لَها الدُّنْيا وَما فيها الّا الشَّهيدُ فَإنَّهُ يَتَمَنَّى أَنْ يَرْجِعَ الَى الدُّنْيا فَيُقْتَلُ مَرَّةً أُخْرى، لِما يَرَى مِنْ فَضْلِ الشَّهادَةِ.«2»
هيچ كس نميرد مگر نزد خداوند از خيرى برخوردار باشد كه خشنود است به اين كه دوست دارد به دنيا برگردد. گرچه دنيا و هر چه در اوست؛ از آنِ او باشد مگر شهيد كه بر اثر مشاهده فضيلت شهادت، آرزو مىكند به دنيا برگردد تا يك بار ديگر شهيد شود.
امام حسين (عليه السلام) در اين زمينه مىفرمايد:
ما مِنْ شيعَتِنا إلّاصِدِّيقٌ شَهيد، قُلْتُ: أنّى يَكُونُ ذلك وَهُمْ يَمُوتُون عَلى فَرْشِهِم؟ فَقالَ: أَمَا تَتْلُو كِتابَ اللَّه: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهَ وَرُسُلِهِ أُولئِكَ هُمُ الصِّدِّيقُونَ وَالشُّهَدَاءُ عِندَ رَبِّهِمْ﴾«3»
كسى از شيعيان ما نيست مگر اين كه صديق و شهيد است. راوى حديث گويد: پرسيدم: چگونه چنين چيزى ممكن است در حالى كه آنان در بسترهاى خود مىميرند؟ حضرت فرمود: مگر كتاب خدا را نخواندهاى: و كسانى كه به خدا و پيامبرش ايمان آوردند، همانا كه صدّيقان و شهيدان در نزد پروردگارشان هستند.
مقام رضا
مقام رضا، بالاترين مقام ابتهاج است. كسى كه توحيد در همه جانش نفوذ كرده است. با همه انحرافاتى كه دارد آخرين لحظه توبه مىكند و كلمه توحيد را بر زبان دل جارى مىسازد. پس هويّت انسان ابدى است و هر چه در آخرت هم وجود دارد ابدى است و با توحيد مىتواند درِ ابديت را به روى خويش بگشايد.
دعاى شريف با دو نام مبارك؛ ولى و حميد خاتمه مىيابد؛ كه با آنها يادى از اولياى خدا و شهدا شده است.
اوليا جمع ولى است كه با ولى از اسماى خداوند مناسبت دارد. و امّا حميد به معناى بسيار پسنديده است و آن كه در همه حال سزاوار حمد و سپاس است. جان دادن در راه خدا و فوز شهادت پسنديدهترين اعمال است كه در پايان دعا، خواسته امام است.
آن جا كه شهيد مىبيند خونش در راه خداى حميد ريخته مىشود براى او نيك و گوارا است.
همان طور كه پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله) مىفرمايد:
فَوْقَ كُلِّ ذِى بِرٍّ، بِرٌّ حَتّى يُقْتَلَ الرَّجُلُ فِى سَبيلِ اللَّهِ فَإذا قُتِلَ فِى سبيلِ اللَّه فَلَيْسَ فَوْقَه بِرٌّ.«4»
آخرين مرتبه نيكوكارى آن است كه مرد در راه خدا كشته شود. پس هرگاه كشته شود؛ بالاتر از آن نيكى نيست.
امام على (عليه السلام) در پايان نامهاش به مالك اشتر مىنويسد:
وَأَنْ يَخْتِمَ لى وَلَكَ بالسَّعادَةِ والشَّهادَةِ وإنا إلَيْهِ راجِعُون.«5»
و پايان زندگى من و تو را سعادت و شهادت قرار دهد و همه ما به سوى او بازمىگرديم.
______________________________
(1)- احزاب (33): 23.
(2)- كنز العمال: 4/ 290، حديث 10542؛ تفسير الثعلبى: 3/ 201؛ تفسير ابن كثير: 1/ 435.
(3)- بحار الأنوار: 79/ 173، باب 20؛ الدعوات، راوندى: 242، حديث 681.
(4)- الكافى: 2/ 348، حديث 4؛ وسائل الشيعة: 21/ 501، باب 104، حديث 27695.
(5)- نهج البلاغه: نامه 53.
.......................
پایگاه اطلاع رسانی دفتر استاد حسین انصاریان