نیاز و نیازمند
• بخشی از دعای 12
اين مراتب مترتب بر يكديگر و يكى پس از ديگرى است و در اثر ارتقاى انسان به اوج اين مراحل ، بدان جا مى رسد كه مى يابد وجود حضرت حق نسبت به دايره ى هستى ، بسان نقطه اى از پرگار است كه دايره را پى ريزى مى كند و قوام بخش دايره ى هستى است و بدون آن نقطه ، هستى بى معنا مى باشد و گردش سريع دورانى پرگار او را خيره نمى كند ، زيرا مى داند كه آن چه هست ، قايم به نقطه ى ثابت است ؛ بر عكس ، عده اى استقلال را در حركت پرگار و نقش دايره ديده و از نقطه غافل مانده اند . اينان جاهلانى هستند كه چشم ظاهرى آنان حجاب چشم قلب آنها گرديده است ، بر خلاف حقيقت بينان كه بازوى خلاقيت حق را در كل نظام به خوبى مى بينند و به اين مرحله رسيده اند كه بايد تمام توجه را به علةالعلل دايره ى وجود ، منعطف كرد . اين مرتبه ، همان انقطاع محض است كه حضرت فرمود حضرت سجاد عليه السلام در اين دعا از آن ياد كرده و مى فرمايد : «اللهم انى أخلصت بانقطاعى اليك ، و أقبلت بكلى عليك.»؛ يعنى با همه ى وجود و جميع قواى خود ، تو را مى خوانم ؛ چشم من جز تو را نمى بيند و گوشم جز نداى تو را نمى شنود و قلبم غير تو را به خاطر نمى آورد و عقلم غير برهان رب را نمى شناسد . از اين رو ، توجه به غير را توجه به عجز محض و فقر و خالص ديده و چنين نظرى را بى خردى و گمراهى برمى شمارد ، زيرا مبدأيت مطلق هستى را رها كردن و دست به سوى تهى از همه چيز دراز كردن ، كارى است كه حكايت از نادانى علمى و عقلى و كوتاهى شناخت و شعور است و لذا همت هر انسان مخلص و خالص ، چشم دل بر باب رحمت حضرت حق دوخته است . از اين رو ، اميرمؤمنان – سلام الله عليه – در مناجات شعبانيه به درگاه رب العزه عرضه مى دارد : خدايا ، بريدن و گسستن كامل و به تمام معنا از ماسوا و پيوستن به خود را به من ارزانى دار : «هب لى كمال الانقطاع اليك.»
در واقع ، اين دسته از بندگان مخلص به حبل المتين قابل اعتمادى دست زده اند و بر عكس ، بى خبران و غافلان به سست ترين وسيله تكيه زده اند ؛ چنان كه خداوند متعال مى فرمايد :
(الذين اتخذوا من دون الله أولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان أوهن البيوت لبيت العنكبوت)؛
كسانى كه غيرخدا را به دوستى و سرپرستى برگرفته اند ، خانه اى همانند عنكبوت برگزيده اند و روشن است كه سست ترين خانه ، خانه ى عنكبوت است .
فكم قد رأيت – يا الهى – من أناس طلبوا العز بغيرك فذلوا ، و راموا الثروة من سواك فافتقروا ، و حاولوا الارتفاع فاتضعوا ، فصح بمعاينة أمثالهم حازم وفقه اعتباره ، و أرشده الى طريق صوابه اختياره . فأنت يا مولاى دون كل مسؤول موضع مسألتى ، و دون كل مطلوب اليه ولى حاجتى ؛
خدايا ، چه بسيار كسانى از مردم كه توهم جلب عزت از غير خدا ، موجب خوارى آنان شد و ثروت را از آنان خواسته و فقير شدند و مقام از غير تو طلبيدند و كوچك شدند و همين تجربه براى فرزانگان كافى است كه توفيق يافته و عبرت گيرند و به سوى راه درست رهنمون گردند ؛ پس تو تنها خدا و مولاى من هستى آن گاه كه درخواست مى كنم ، نه هر سؤال شده اى و تو روا كننده ى خواسته هاى من هتسى ، نه هر كس كه از او طلب شود .
آثار تكيه بر قدرت الهى و غير الهى
سقف زندگى استعدادهاى خام پيوسته بر ديواره هاى بى اساس هم چون خواب و خيال پى ريزى شده است كه گذشته از كوتاهى و محدوديت تنگ و باريك ، سخت سست و در معرض ريزش و اوهام و خيالاتى خالى از هر گونه ثبات و دوام است و هرگز نمى تواند بنايى محكم براى رشد انسانيت باشد و آسايش و آسودگى خاطر او را فراهم كند .
صحيفه ى تاريخ گواه عظيمى بر اين حقيقت است كه تكيه بر قدرت و شوكت غير خدا ، چه شكست ها و محروميت هاى عبرت آميزى را در پى داشته است . «برمكيان» در عهد «عباسيان» به عزتى آرمانى و رويايى رسيدند كه سابقه ى تاريخى بى نظيرى دارد ، طولى نكشيد كه امواج سهمگين حوادث ناگوار و مقدرات حيرت آور و وحشتناك دودمان آنان را آن چنان در هم پيچيد كه مايه ى عبرت و حيرت تاريخ شد . آرى ، نه روى آوردن دنيا ، اميدبخش است و نه از دست رفتنش حسرت زا ، كه هر دو به سرعت گذشتنى است .
نصيحتى كنمت ، يادگير و در عمل آر
كه اين حديث ، ز پير طريقتم ياد است :
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد
كه اين عجوزه ، عروس هزار داماد است
غم جهان مخور و پند من مبر از ياد
كه اين لطيفه ى نغز ز رهروى ياد است
نشان مهر و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بيدل كه جاى فرياد است
آيه ى كريمه ى (الذين اتخذوا من دون الله أولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان أوهن الييوت لبيت العنكبوت ؛ كسانى كه غير خدا را به دوستى و سرپرستى برگرفته اند ، خانه اى همانند عنكبوت برگزيده اند و روشن است كه سست ترين خانه ، خانه ى عنكبوت است.) بهترين گواه قرآنى بر اين نكته است كه زبان نهاد آفرينش و فرياد تجربه هاى تلخ تاريخ ، بهترين آگاهى بخش و الهام براى قلب هاى زنده است .
آرى ، مقدرات اين جهان بر اساس خواست و نيات ما پى ريزى نشده است ، تا هر چه را قصد كرديم ، تحقق يابد ، بلكه بر نظام على و معلولى حكيمانه استوار است . بدين ترتيب ، اگر چه ممكن است سركشان به قيمت تمام جان و مال خود ، براى دست يابى به هوس هاى فتنه انگيز حركت كنند و چند روزى بر اريكه ى قدرت بنشينند و سوار بر امواج آن به تاخت و تاز بپردازند ، ولى خود مى دانند كه حوادث شكننده يكى پس از ديگرى در راه است و تمام هستى آنان را تهديد مى كند ، بلكه آن چه حاصل مى شود با تمام زودگذرى و آكنده از حوادث تلخ ، نه آن است كه آنان مى خواهند . فرعون ، حضرت موسى عليه السلام را بر روى رود نيل ديده و او را به قصد فرزندى برگرفت ، همان موسايى كه به خاطر نابودى او هزاران كودك «بنى اسرائيل» را مى كشند ، اما عاقبت در دامان فرعون و به دست او رشد كرده و سرانجام هم دودمان او را برانداخت : (فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا ؛ خاندان فرعون ، موسى را از آب برگرفتند ، ولى سرانجام او دشمن و مايه ى اندوه آنان گرديد.)
به همين دليل امام معصوم عليه السلام در اين فراز از عده اى ياد مى كند كه نيتشان رفعت و منزلت است ، ولى نتيجه فعاليتشان تهى شدن و بيچارگى است و آن كس كه داراى عقل خالص و كامل است با بررسى جريان هاى طبيعى جهان به خوبى به اين حكمت محض مى رسد كه بايد روى به آن جا گذارد كه هميشه نتيجه در آن جا مثبت است . از اين رو ، در ادامه فرمود : عوامل عبرت انگيز چنين انسانى را هدايت مى كند و با مشاهده ى آن عوامل ، به اين حقيقت اذعان مى كند كه : «أنت ولى حاجتى» . يعنى روا كننده ى حاجات فقط تو هستى ؛ بدان معنا كه علةالعلل همه ى علت ها و عوامل ظاهرى و باطنى ، تو هستى و تويى كه به آتش ، حرارت و به باران ، لطافت و به طبيعت ، طراوت و به زيبايى ها ، ظرافت مى بخشى .
فكم قد رأيت – يا الهى – من أناس طلبوا العز بغيرك فذلوا ، و راموا الثروة من سواك فافتقروا ، و حاولوا الارتفاع فاتضعوا ، فصح بمعاينة أمثالهم حازم وفقه اعتباره ، و أرشده الى طريق صوابه اختياره . فأنت يا مولاى دون كل مسؤول موضع مسألتى ، و دون كل مطلوب اليه ولى حاجتى ؛
خدايا ، چه بسيار كسانى از مردم كه توهم جلب عزت از غير خدا ، موجب خوارى آنان شد و ثروت را از آنان خواسته و فقير شدند و مقام از غير تو طلبيدند و كوچك شدند و همين تجربه براى فرزانگان كافى است كه توفيق يافته و عبرت گيرند و به سوى راه درست رهنمون گردند ؛ پس تو تنها خدا و مولاى من هستى آن گاه كه درخواست مى كنم ، نه هر سؤال شده اى و تو روا كننده ى خواسته هاى من هتسى ، نه هر كس كه از او طلب شود .
آثار تكيه بر قدرت الهى و غير الهى
سقف زندگى استعدادهاى خام پيوسته بر ديواره هاى بى اساس هم چون خواب و خيال پى ريزى شده است كه گذشته از كوتاهى و محدوديت تنگ و باريك ، سخت سست و در معرض ريزش و اوهام و خيالاتى خالى از هر گونه ثبات و دوام است و هرگز نمى تواند بنايى محكم براى رشد انسانيت باشد و آسايش و آسودگى خاطر او را فراهم كند .
صحيفه ى تاريخ گواه عظيمى بر اين حقيقت است كه تكيه بر قدرت و شوكت غير خدا ، چه شكست ها و محروميت هاى عبرت آميزى را در پى داشته است . «برمكيان» در عهد «عباسيان» به عزتى آرمانى و رويايى رسيدند كه سابقه ى تاريخى بى نظيرى دارد ، طولى نكشيد كه امواج سهمگين حوادث ناگوار و مقدرات حيرت آور و وحشتناك دودمان آنان را آن چنان در هم پيچيد كه مايه ى عبرت و حيرت تاريخ شد . آرى ، نه روى آوردن دنيا ، اميدبخش است و نه از دست رفتنش حسرت زا ، كه هر دو به سرعت گذشتنى است .
نصيحتى كنمت ، يادگير و در عمل آر
كه اين حديث ، ز پير طريقتم ياد است :
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد
كه اين عجوزه ، عروس هزار داماد است
غم جهان مخور و پند من مبر از ياد
كه اين لطيفه ى نغز ز رهروى ياد است
نشان مهر و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بيدل كه جاى فرياد است
آيه ى كريمه ى (الذين اتخذوا من دون الله أولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان أوهن الييوت لبيت العنكبوت ؛ كسانى كه غير خدا را به دوستى و سرپرستى برگرفته اند ، خانه اى همانند عنكبوت برگزيده اند و روشن است كه سست ترين خانه ، خانه ى عنكبوت است.) بهترين گواه قرآنى بر اين نكته است كه زبان نهاد آفرينش و فرياد تجربه هاى تلخ تاريخ ، بهترين آگاهى بخش و الهام براى قلب هاى زنده است .
آرى ، مقدرات اين جهان بر اساس خواست و نيات ما پى ريزى نشده است ، تا هر چه را قصد كرديم ، تحقق يابد ، بلكه بر نظام على و معلولى حكيمانه استوار است . بدين ترتيب ، اگر چه ممكن است سركشان به قيمت تمام جان و مال خود ، براى دست يابى به هوس هاى فتنه انگيز حركت كنند و چند روزى بر اريكه ى قدرت بنشينند و سوار بر امواج آن به تاخت و تاز بپردازند ، ولى خود مى دانند كه حوادث شكننده يكى پس از ديگرى در راه است و تمام هستى آنان را تهديد مى كند ، بلكه آن چه حاصل مى شود با تمام زودگذرى و آكنده از حوادث تلخ ، نه آن است كه آنان مى خواهند . فرعون ، حضرت موسى عليه السلام را بر روى رود نيل ديده و او را به قصد فرزندى برگرفت ، همان موسايى كه به خاطر نابودى او هزاران كودك «بنى اسرائيل» را مى كشند ، اما عاقبت در دامان فرعون و به دست او رشد كرده و سرانجام هم دودمان او را برانداخت : (فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا ؛ خاندان فرعون ، موسى را از آب برگرفتند ، ولى سرانجام او دشمن و مايه ى اندوه آنان گرديد.)
به همين دليل امام معصوم عليه السلام در اين فراز از عده اى ياد مى كند كه نيتشان رفعت و منزلت است ، ولى نتيجه فعاليتشان تهى شدن و بيچارگى است و آن كس كه داراى عقل خالص و كامل است با بررسى جريان هاى طبيعى جهان به خوبى به اين حكمت محض مى رسد كه بايد روى به آن جا گذارد كه هميشه نتيجه در آن جا مثبت است . از اين رو ، در ادامه فرمود : عوامل عبرت انگيز چنين انسانى را هدايت مى كند و با مشاهده ى آن عوامل ، به اين حقيقت اذعان مى كند كه : «أنت ولى حاجتى» . يعنى روا كننده ى حاجات فقط تو هستى ؛ بدان معنا كه علةالعلل همه ى علت ها و عوامل ظاهرى و باطنى ، تو هستى و تويى كه به آتش ، حرارت و به باران ، لطافت و به طبيعت ، طراوت و به زيبايى ها ، ظرافت مى بخشى .
فكم قد رأيت – يا الهى – من أناس طلبوا العز بغيرك فذلوا ، و راموا الثروة من سواك فافتقروا ، و حاولوا الارتفاع فاتضعوا ، فصح بمعاينة أمثالهم حازم وفقه اعتباره ، و أرشده الى طريق صوابه اختياره . فأنت يا مولاى دون كل مسؤول موضع مسألتى ، و دون كل مطلوب اليه ولى حاجتى ؛
خدايا ، چه بسيار كسانى از مردم كه توهم جلب عزت از غير خدا ، موجب خوارى آنان شد و ثروت را از آنان خواسته و فقير شدند و مقام از غير تو طلبيدند و كوچك شدند و همين تجربه براى فرزانگان كافى است كه توفيق يافته و عبرت گيرند و به سوى راه درست رهنمون گردند ؛ پس تو تنها خدا و مولاى من هستى آن گاه كه درخواست مى كنم ، نه هر سؤال شده اى و تو روا كننده ى خواسته هاى من هتسى ، نه هر كس كه از او طلب شود .
آثار تكيه بر قدرت الهى و غير الهى
سقف زندگى استعدادهاى خام پيوسته بر ديواره هاى بى اساس هم چون خواب و خيال پى ريزى شده است كه گذشته از كوتاهى و محدوديت تنگ و باريك ، سخت سست و در معرض ريزش و اوهام و خيالاتى خالى از هر گونه ثبات و دوام است و هرگز نمى تواند بنايى محكم براى رشد انسانيت باشد و آسايش و آسودگى خاطر او را فراهم كند .
صحيفه ى تاريخ گواه عظيمى بر اين حقيقت است كه تكيه بر قدرت و شوكت غير خدا ، چه شكست ها و محروميت هاى عبرت آميزى را در پى داشته است . «برمكيان» در عهد «عباسيان» به عزتى آرمانى و رويايى رسيدند كه سابقه ى تاريخى بى نظيرى دارد ، طولى نكشيد كه امواج سهمگين حوادث ناگوار و مقدرات حيرت آور و وحشتناك دودمان آنان را آن چنان در هم پيچيد كه مايه ى عبرت و حيرت تاريخ شد . آرى ، نه روى آوردن دنيا ، اميدبخش است و نه از دست رفتنش حسرت زا ، كه هر دو به سرعت گذشتنى است .
نصيحتى كنمت ، يادگير و در عمل آر
كه اين حديث ، ز پير طريقتم ياد است :
مجو درستى عهد از جهان سست نهاد
كه اين عجوزه ، عروس هزار داماد است
غم جهان مخور و پند من مبر از ياد
كه اين لطيفه ى نغز ز رهروى ياد است
نشان مهر و وفا نيست در تبسم گل
بنال بلبل بيدل كه جاى فرياد است
آيه ى كريمه ى (الذين اتخذوا من دون الله أولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان أوهن الييوت لبيت العنكبوت ؛ كسانى كه غير خدا را به دوستى و سرپرستى برگرفته اند ، خانه اى همانند عنكبوت برگزيده اند و روشن است كه سست ترين خانه ، خانه ى عنكبوت است.) بهترين گواه قرآنى بر اين نكته است كه زبان نهاد آفرينش و فرياد تجربه هاى تلخ تاريخ ، بهترين آگاهى بخش و الهام براى قلب هاى زنده است .
آرى ، مقدرات اين جهان بر اساس خواست و نيات ما پى ريزى نشده است ، تا هر چه را قصد كرديم ، تحقق يابد ، بلكه بر نظام على و معلولى حكيمانه استوار است . بدين ترتيب ، اگر چه ممكن است سركشان به قيمت تمام جان و مال خود ، براى دست يابى به هوس هاى فتنه انگيز حركت كنند و چند روزى بر اريكه ى قدرت بنشينند و سوار بر امواج آن به تاخت و تاز بپردازند ، ولى خود مى دانند كه حوادث شكننده يكى پس از ديگرى در راه است و تمام هستى آنان را تهديد مى كند ، بلكه آن چه حاصل مى شود با تمام زودگذرى و آكنده از حوادث تلخ ، نه آن است كه آنان مى خواهند . فرعون ، حضرت موسى عليه السلام را بر روى رود نيل ديده و او را به قصد فرزندى برگرفت ، همان موسايى كه به خاطر نابودى او هزاران كودك «بنى اسرائيل» را مى كشند ، اما عاقبت در دامان فرعون و به دست او رشد كرده و سرانجام هم دودمان او را برانداخت : (فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا ؛ خاندان فرعون ، موسى را از آب برگرفتند ، ولى سرانجام او دشمن و مايه ى اندوه آنان گرديد.)
به همين دليل امام معصوم عليه السلام در اين فراز از عده اى ياد مى كند كه نيتشان رفعت و منزلت است ، ولى نتيجه فعاليتشان تهى شدن و بيچارگى است و آن كس كه داراى عقل خالص و كامل است با بررسى جريان هاى طبيعى جهان به خوبى به اين حكمت محض مى رسد كه بايد روى به آن جا گذارد كه هميشه نتيجه در آن جا مثبت است . از اين رو ، در ادامه فرمود : عوامل عبرت انگيز چنين انسانى را هدايت مى كند و با مشاهده ى آن عوامل ، به اين حقيقت اذعان مى كند كه : «أنت ولى حاجتى» . يعنى روا كننده ى حاجات فقط تو هستى ؛ بدان معنا كه علةالعلل همه ى علت ها و عوامل ظاهرى و باطنى ، تو هستى و تويى كه به آتش ، حرارت و به باران ، لطافت و به طبيعت ، طراوت و به زيبايى ها ، ظرافت مى بخشى .
أنت المخصوص قبل كل مدعو بدعوتى ، لا يشركك أحد فى رجائى ، و لا يتفق أحد معك فى دعائى ، و لا ينظمه و اياك ندائى ؛
فقط تو را قبل از هر كس مى خوانم و در اميد من جز تو كس ديگرى مشاركت ندارد و در دعاى من به درگاه تو هيچ كس همراه نيست و نداى مرا غير تو نمى شنود و آن را برآورده نمى نمايد .
دو ديدگاه متفاوت به خود و جهان و رابطه و آثار آن دو
تصميم گيرى هاى انسان در زندگى به طور مطلق ، مبنى بر فهم او از خود و جهان و رابطه ى او با جهان هستى است ، زيرا انسان پيوسته در طلب منافع شخصى از موقعيت هاى محيط خويش است و محيط اطراف خود را هر گونه كه بشناسد ، خود را بر اساس آن توجيه مى كند و به تلاش متناسب با آن دست مى زند .
آن كس كه جهان را در محدوده و سقف مادى محصور مى داند و منافع خود را فقط در كنش ها و واكنش هاى طبيعى اين جهان جست و جو مى كند ، تصميم هاى او وجهه ى خاص متناسب با نظام طبيعى و مادى جهان و تركيب بدن او خواهد داشت و هرگز دورتر از نيازهاى بدنى چيزى نخواهد فهميد و تمامى خواسته هاى خود را از درون سقف اين جهان طلب خواهد كرد و كمال مطلق خود را در فراهم آوردن مشتهيات شكم و شهوت خواهد دانست . چنين افرادى منطق گذشت و مخالفت با هوا و هوس را محكوم نموده و اين گونه مسائل را به عوامل انحرافى حواله داده و از هر گونه تحريف و ناديده گرفتن وظايف ، خوددارى نمى كنند ؛ همانند جهان مادى گراى امروز كه تمام همت خود را در فعاليت هاى طبيعى اين عالم مصروف داشته همانند كرم ابريشم به دور خود مى تنند و به هر اندازه دستگاه هاى قدرت مند اطلاعاتى گسترش و تكنولوژى افزايش مى يابد ، سعى و تلاش جان كاه ترى را براى كسب و حفظ منافع خود در پيش مى گيرند .
در نقطه ى مقابل ، كسانى كه جهان را پديده اى الهى و ظاهر آن را نمودارى از باطن عالم دانسته و ماده را منشأ حركت و تكامل به سوى مراتب فوق هستى شناخته و تمامى حركات و پيدايش پديده ها را نمودار و رمزى از هستى مى دانند ، به طرف لنگرگاهى هدايت شده در حركت اند و از نظام طبيعى اين عالم به طور معقول در جهت رشد معنوى خود بهره بردارى نموده و متناسب با عالم پس از اين جهان ، شكوفا شده و با عالم ابديت هم سنخ مى گردند و از مزاياى اين دنيا به صورت ابزارى استفاده كرده و همگى را در راستاى همين هدف هزينه مى كنند و خداى نامتناهى را هدايت گر خرد و كلان اين جهان و جهان ديگر مى دانند ؛ چنان كه خداوند سبحان مى فرمايد :
(الذى أعطى كل شى ء خلقه ثم هدى) ؛
هم او كه آفرينش مخصوص هر چيز را به آن عطا كرد ، سپس آن را هدايت نمود .
و بدين سان ، از غير حضرت حق حاجت نمى طلبند و دل به غير او نمى بندند و رشد را در دهن كجى به طبيعت و زنده نگاه داشتن نظام عقلانى و روحى و تمامى حركات و سكون خود را با آرامش روحى ، هم آهنگ با حركت طبيعى عالم و منطبق با دستور وحيانى آيين الهى تنظيم مى كنند .
لك – يا الهى – وحدانية العدد ، و ملكة القدرة الصمد ، و فضيلة الحول و القوة ، و درجة العلو و الرفعة ؛
خدايا ، تو از وحدانيتى كه عدد قايم به آن است برخوردارى و داراى قدرت ذاتى نامحدود و بى زوال مى باشى و فضيلت هر دگرگون سازى و نيرومندى و هر درجه از علو و رفعت ، فقط از آن تو است .
وحدت غير عددى حضرت حق
«واحد عددى» به معناى يگانه اى است كه در كنار آن فرد دومى نيز قابل تصور باشد ؛ چنان كه وقتى خورشيد را تصور مى كنيم ، تصور آن خورشيد مانع از تصور خورشيد ديگر و يا وجود فرد دومى در خارج نيست و ممكن است دو فرد از خورشيد در خارج باشد ؛ يا وقتى آب را تصور مى كنيم ، تصور خاك يا تحقق خاك را در خارج محال نمى كند .
اين گونه واحدها را «واحد عددى» مى گويند ، كه بسيط نيستند و از اين رو ، تصور فرد دوم نيز قابل تصور است .
ولى بسيط فرض دوم ندارد و ذهن ، نمى تواند دو بسيط را تصور كند ؛ همانند تصور «هستى مطلق» كه فرض فرد دومى براى آن ميسور نيست ، زيرا اگر غير آن باشد نيستى است و اگر غير آن نباشد همان اولى است . از اين رو ، اميرمؤمنان عليه السلام يگانگى خداوند متعال را واحد غيرعددى برشمرده و مى فرمايد : «واحد لا بعدد» اين سخن به اين معنا است كه خداوند ، وجود بسيط محض و مطلق است و تصور فرد دوم براى وجود مطلق فرض ندارد و اين طريق بهترين راه براى اثبات توحيد و يگانگى حضرت حق است .
بنابراين ، معناى اين جمله كه امام سجاد عليه السلام در اين فراز مى فرمايد : «لك – يا الهى وحدانية العدد.» با آن چه اميرمؤمنان عليه السلام فرموده ، منافات ندارد ، زيرا معناى اين جمله ناظر به ساختار عدد و علت پديدآورنده ى عدد است ؛ يعنى عدد به هر مقدار تكثر يابد و به هر مقام و مقدار كه برسد ، همان واحدهايى است كه تكرار شده است . بنابراين ، كثرت در عدد ، همان تكرار و تأكيد واحد است و به واحد تكيه دارد و محتاج است و هرگز عددى كه غيرتكرار واحد باشد ، نداريم و مراتب عدد حقيقى ، غير از تكرار واحدها چيز ديگر نمى باشد . بر اين پايه ، واحد ، روح كلى همه ى اعداد است ؛ به گونه اى كه اگر واحد در كار نبود ، هيچ گاه از عدد خبر و اثرى در خارج نبود ؛ چنان كه كثرت اعداد هيچ گاه موجب كثرت واحد نمى گردد ، هرچند فرموده ى امام سجاد عليه السلام باز تمثيلى براى بيان يگانگى حضرت حق كه به صورت وحدت غيرعددى است ، مى باشد و مى دانيم كه حضرت حق مثل و مشابه ندارد ، زيرا : (ليس كمثله شى ء) ولى مى توان گفت : بهترين مثالى كه در اين مورد مى توان آورد ، همين مثال است كه امام سجاد عليه السلام به آن تمثل جسته اند .
رابطه ى خداوند و جهان هستى
در ادامه امام سجاد عليه السلام بر اساس بساطت محضه ى حضرت حق ، مى فرمايد : «تو مالك و صاحب اختيار قدرتى هستى كه تمامى موجودات جهان هستى به تو محتاج هستند و همگى روى به سوى تو دارند.» زيرا تمام ماسوى الله فيض و فعل و اثر آن هستى مطلق اند و روشن است كه اثر و فيض بدون مؤثر هيچ گاه معنا ندارد و به تمام حقيقت قايم به مؤثر خود است.
...........................
دعاى آن حضرت عليه السلام است در اعتراف
از دعاهاى آن حضرت است هنگامى كه چيزى او را اندوهگين مى كرد و
و از دعاى امام عليه السلام بود، براى مرزداران
- خداوندا بر محمّد و
در اين دعا از خداى متعال حضرت طلب اخلاق ستوده و اوصاف پسنديده كرده
بنیاد صحیفه سجادیه در استان اصفهان در جهت توسعه فرهنگ قرآن و عترت براساس حدیث ثقلین در سال 1395 تاسیس گردید.
امید است این کتاب ازرشمند صحیفه سجادیه که تنها کتابی است که از سوی اهل بیت (ع) به نگارش درآمده و به عنوان زبور آل محمد و خواهر قرآن معروف است، بعد از قرآن و نهج البلاغه به آن توجه ویژه شود و در جامعه اسلامیمان مورد توجه و بهر برداری قرار گیرد.