بخشى از دعاى شماره 20 از صحيفه سجاديه :
وظائف يك مسلمان :
عدل گستر باشيد.
خشم خود را فرو خوريد.
فتنه
- تــازه ها
- متن دعا
- فراز صحیفه
آمار بازدید
درخواست نور روشنايى بخش
نكته ى جالب ديگر آن است كه حضرت سجاد از خداوند متعال نورى را درخواست فرموده است كه در پرتو آن زندگانى و حيات درخشانى را سپرى نمايد . به راستى اگر كسى از اين نور محروم باشد ، زندگى او را نمى توان زندگى خواند ؛ قرآن كريم مى فرمايد :
(أو من كان ميتا فأحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها)؛
آيا كسى كه از حيات انسانى برخوردار است و به او نورى عطا كرده ايم كه بتواند در پرتو آن در بين مردم زندگى كند ، همانند كسى است كه در ظلمات غوطه ور است و هرگز از آن خارج نيست ؟!
آيه ى شريفه ، فرد فاقد اين نور را زنده نمى داند و در بى خاصيتى همانند مرده اى معرفى مى كند كه بى تفاوت در گوشه اى افتاده و لاشه او فضا را بدبو و عفونى كرده و در افق انسانيت ، از حيات بى بهره است و تنها در عالم حيوانيت تنفس مى كند و زندگى حيوانى دارد ، زيرا يك انسان كه رشد عقلانى و فكرى ندارد ، زندگى اش جز عادت حيوانى و خور و خواب نيست ، با اين تفاوت كه نقش حيوانات در رتبه ى خودشان در نظام هستى مثبت مى باشد و اثر مفيد خود را دارند ، ولى اين فرد ، حيوانى است كه آثار لازم و مفيد هيچ يك از حيوانات را ندارد ، بلكه مضر و منشأ فساد است .
بدين سان ، مى توان گفت كه تاريكى جهل و بى تقوايى از هر ظلمتى بدتر است و اين توهم غلط است كه فقط ظلمت حسى مبصر را تاريكى بدانيم ، زيرا خطر فقدان نور حسى حداكثر بر زمين غلطيدن است ، ولى پى آمد ظلمت جهل و غفلت ، پرتاب شدن از قله ى انسانيت به حضيض نگون بختى و شقاوت است كه براى ابد در ظلمت كده ى عالم ماده محبوس خواهد ماند .
نكته ى جالب در عبارت دعا – و هم چنين فرهنگ وحى – آن است كه «نور» به صورت مفرد و «ظلمات» به صورت جمع آمده است و اين كنايه از آن است كه صراط مستقيم بين دو نقطه ى مبدأ و مقصد زندگى انسانى ، يكى است و خطوط انحرافى كه محل پرتاب به وادى گمراهى است ، بسيارند و انسان آلوده ى بيچاره كه راه مستقيم را رها كرده و در وادى ظلماتى قرار مى گيرد كه اول و آخر آن را نمى شناسد و نمى داند كه در طوفان جهل به كدامين طريق روى آورد ، همانند كورى است كه طوفان جهل هر لحظه او را به نقطه اى دورتر از نقطه ى اول پرتاب مى كند . اللهم أخرجنا من ظلمات الوهم و أكرمنا بنور الفهم بمحمد و آله الطاهرين .
اللهم صل على محمد و آله ، و ارزقنى خوف غم الوعيد ، و شوق ثواب الموعود ، حتى أجد لذة ما أدعوك له ، و كآبة ما أستجير بك منه ؛
خداوندا ! بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و هراسناكى از اندوه وعده هاى عقوبت خود و شوق به پاداش مورد بشارتت را نصيبم فرما ، تا لذت آن چه را كه دوست دارم و از درگاهت طلب كرده ام و سختى آن چه را كه از آن بايد به تو پناهنده شوم ، دريابم .
نقش ميل به لذت و گريز از تلخى ها در رشد انسان
يكى از لوازم ضرورى وجودى انسان ، مسئله ى رغبت به لذات و فرار از تلخى ها و سختى ها است ؛ مسئله اى كه همه ى حركات و فعاليت هاى انسان در تمامى عرصه هاى زندگى بر مدار همين لذت جويى و رنج گريزى دور مى زند ؛ به گونه اى كه اگر اين بعد لذت خواهى را از انسان يا حتى حيوانات بگيرند ، كم ترين تحركى از آنها صادر نخواهد شد ، زيرا دوام هستى براى انسان ها معنا نخواهد داشت و احدى براى ماندن خود توجيهى نمى يابد ، ولى مهم اين است كه از اين نيرو و موتور محرك خدادادى در زمينه هاى مثبت استفاده كرده و به آن ، جهت بخشيم .اشتباه در انتخاب امر شايعى است و مى توان گفت كه سر بعثت انبيا در عالم ، تعديل همين غريزه ى عجيب و غريب است كه افراط و تفريط در آن بسيار خطرناك و اشتباه در آن غيرقابل جبران است ، چه گاهى لذتى آنى ، طومار عمرى را در هم مى پيچد و گاهى ابديت انسانى را تباه مى كند و او را به وادى عذاب جاودان مى كشاند .
اشتباه ديگر آدمى اين است كه لذت را محصور در امور جسمانى مى انگارد مى پندارد كه سير شدن شكم و خوابيدن در بسترى نرم و اشباع شدن شهوات حيوانى اشباع گر آدمى است ، ولى نمى داند كه براى انسان لذت هايى است كه قابل مقايسه با خوشى هاى مادى نيست و اصولا هر چه لذت از ماده دورتر باشد ، هيجان انگيزتر و جالب تر است .
ابن سينا مى گويد : «گاهى انسان به سبب حب فرزند و رسيدگى به حال او ، از خوردن و خوابيدن و از شهوات خود دورى مى گزيند و فرزند خود را از گزندها نجات مى دهد و در عين حال از كار خود عميقا لذت مى برد.»
البته انسان گاهى هم به خاطر رياست و جاه و مقام از فرزند نيز مى گذرد و چه بسيار فرزندانى كه قربانى جاه و مقام پدر گرديده اند .
ليكن حضرت سيدالساجدين عليه السلام در اين فراز به مقامى اشاره مى فرمايد كه اگر كسى لذت و الم آن را درك كند ، حاضر خواهد بود در راه رسيدن بدان از همه چيز خود بگذرد .
در اين باره مى توان به ملاحظه ى شرح احوال اولياى خدا ، امامان ، صالحان و شهدا پرداخت كه حاضر نبودند لذت حضور در : (فى مقعد صدق عند مليك مقتدر ؛ جايگاه راستى ، نزد پادشاه توانمند) را با همه ى جهان و سلطنت بر آن سودا كنند ؛ چنان كه اميرمؤمنان در دعاى شريف «كميل» مى فرمايد :
فهبنى – يا الهى و سيدى – صبرت على عذابك ، فكيف أصبر على فراقك ؛
اى معبود و سرور من، گيرم كه بر عذابت صبر پيشه كنم، با فراقت چگونه بسازم.
و يا مى فرمايد :
فكيف أصبر عن النظر الى كرامتك ؛
چگونه از نگريستن به مهر و كرمت خوددارى ورزم ؟
دل رهاندن ز دست تو مشكل
جان فشاندن به پاى تو آسان
بندگانيم جان و دل بر كف
چشم بر حكم و گوش بر فرمان
گر سر صلح دارى اينك دل
ور سر جنگ دارى اينك جان
«هاتف اصفهانى» در بخشى از ترجيح بند معروف خود مى گويد :
هر چه دارى اگر به عشق دهى
كافرم گر جوى زيان بينى
از مضيق حيات در گذرى
وسعت ملك لا مكان بينى
آن چه نشنيده گوشت آن شنوى
و آن چه ناديده چشمت آن بينى
تا به جايى رساندت كه يكى
از جهان و جهانيان بينى
با يكى عشق ورز از دو جهان
تا به عين اليقين عيان بينى :
كه يكى هست و هيچ نيست جز او
وحده لا اله الا هو
آرى ، انسان در گرو همت و كوشش خويش است . او مى تواند از خاكدان عالم ماده برخيزد و در سپهر بى انتهاى كرامت و معرفت اوج گيرد ، ولى افسوس كه اهمال كارى و سهل انگارى ، لحظه لحظه ى زندگى را به باد فنا مى دهد ؛ تو گويى موريانه اى است كه به آرامى – اما مداوم – ستون زندگى را مى جود و آن را به توده ى خاكى تبديل مى كند . بنابراين ، نبايد از لحظه به لحظه ى عمر غفلت كرد ؛ باشد كه نتايج گران مايه و در خور شرافت انسانى و خليفة اللهى را به كف آورد و به سوى قرب حق شتافت .
اللهم قد تعلم ما يصلحنى من أمر دنياى و آخرتى فكن بحوائجى حفيا ؛
خدايا ! تو به همه ى عوامل دنيوى و عناصر اخروى كه مرا به صلاح و سداد مى رساند، آگاهى ؛ پس از تو مى خواهم كه به نيازهاى من عنايت و اهتمام فرمايى.
...........................
دعاى آن حضرت است به هنگام زارى به
از دعاهاى آن حضرت است در مقام رضا به داده الهى، آن گاه كه به
و از دعاى امام عليه السلام بود، در روز فطر و در روز جمعه، هنگامى كه
̶ اى خداى من ما بندگان تو از وساوس و فساد شيطان و مكر
صحیفه سجادیه - دعای شماره ۲۶ - فراز ۱
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ