محل: به فتح ميم و سكون حاء به معنى قحط و غلا يعنى ببر قحط بلدان ما را با آب دادن تو.
وحر: وسوسه انسان همينكه مبتلا به قحط و غلا شد خيالات فاسده مى كند بلكه نعوذ بالله بعضى از گمان بد به خدا برند.
انسان همينكه گرسنه شد و نعمت در دست ديگرى مى بيند هميشه
طمع به او دارد نه به خدا و لذا عرض كند به خدا كه مشغول ساز ما را از خود به نعمت غير تو.
سطوه: سلطنت.
قوله ما عند: يعنى نيست نزد احدى غير از تو دفعى و نيست كسى را از سلطنت تو امتناع.
يعنى: حكم مى نمائى به آنچه خواهى بر هر كه خواهى و حكم مى كنى به آنچه اراده نمائى در هر كه اراده نمائى.
پس مر تو را است ثناء بر آنچه كه حفظ نمودى ما را از بلاء و مر تو را است ثناء بر آنچه دادى ما را از نعمتها.
خلف: عقب يعنى ثنا نمودنى كه عقب اندازد ثناى ثناكنندگان را در عقب. يعنى اين قدر ثناء زياد باشد كه ثناء ديگران مستور باشد در جنب آن ثناء كه پر كند آسمان و زمين را.
قوله الشاكر: قليل الشكر يعنى جزا دهنده ثناى كم را يا اينكه او هم ثنا كند در عوض ثناى كم چنانچه فرمود: فاذكرونى اذكركم.
........................