̶ پروردگارا من (بنده محتاج فقيرت) همانا خود را خالص (براى طاعتت) كردم كه از همه خلق منقطع شده
̶ و تنها به درگاه حضرتت روى آوردم
̶ و از تمام خلائق كه همه (در وجود و بقاى خود) محتاج نصرت عطاى تواند روى بگردانيدم
̶ و ابدا حوائج خود را از درگاه مخلوق كه محتاج تو است و هرگز از فضل و احسانت بى نياز نيست طلب نكردم (بلكه به حضرتت در انجام حوائجم روآوردم)
̶ چون ديدم كه مخلوق محتاج از مخلوقى مثل خود محتاج طلب حاجت كردنش از سفاهت و ضلالت عقل اوست
̶ پس از آنجا كه فقيرى فقير ديگر را نتواند حاجت روا كند اى خداى من چه بسيار مردمى را ديدم كه از درگاه غير تو عزت و حاجت طلبيدند و به جاى عزت ذلت و محرومى يافتند و از غير تو ثروت و ملك و جاه خواستند و فقير و ذليل شدند
̶ لذا به واسطه مشاهده امثال اين مردم مرد هوشمند درست دريافت و از حالشان به پند و عبرت موفق شد (كه جز خدا كسى نتواند حوائج خلق روا كند) و راه رشد و صلاح و طريق حق و صواب را اختيار كرد (كه درخواست حاجتش را تنها از خداى خود كرد)
̶ پس (اى خداى عالم) اى مولاى من تنها توئى دون اهل عالم آنكه من از او مسئلت و درخواست حاجت مى كنم و تنها توئى دون هر مقصد و مطلوبى ولى حاجت (و قادر بر انجام نيازمنديهاى) من
̶ و منحصرا توئى بيش از همه ى عالم مخصوص به دعا و درخواست من و در اميدواريم به حضرتت ابدا احدى را شريك با تو ندانم (و تمام قواى عالم را جز تو بى اثر مى بينم لذا به غير تو اميد به هيچ كس و هيچ موجودى ندارم) و در دعا و ندا (و راز و نياز) با تو احدى را همراه نمى گردانم (يعنى در دعاها توجهم تنها به تو است و با وجود تو روى دلم و اراده ى قلبم متوجه به هيچ كس نيست)
̶ مخصوص تست اى خداى من وحدانيت و يگانگى عدد(شرح چون وحدت خدا وحدت عددى نيست مانند ما بلكه وحدت حقه ى حقيقيه است كه اميرالمومنين (ص) فرموده «واحد لا بالعدد» پس اين كلام امام عليه السلام چند تفسير مى شود:
̶ يعنى وحدت عدد و يگانگى كثرات عددى بى نهايت عالم به تجلى واحد تست و به وحدت تجلى تو.
̶ آنكه موجودات متعدد و كثرت بى حد و نهايت ماهيات عالم آفرينش به فيض توجهت وحدت در وجود دارند. 3- آنكه وحدات عددى انواع و اجناس عالم را تو تشخص و وحدت عددى بخشيده اى .
̶ آنكه به قاعده مسلم و برهانى: «الشى ما لم يتشخص لم يوجد»: هر چه تشخص و وحدت عددى يافته و حظ وجود گرفته همه ملك تو و به ايجاد تو موجود گرديده است.
̶ آنكه به حكم آيه ى مباركه «و ما امرنا الا واحد» معنى «لك يا الهى وحدانيه العدد» يعنى عوالم بى حد و نهايت آفرينش و ماهيات نامتناهى عالم امكان همه يك فروغ نور تست و يك تجلى تو و عالم تمام به امر واحد تكوينى كه كلمه كن ايجادى است و يك اشراق «الله نور السموات و الارض» شمس حقيقه الوجود است قيام وجودى دارند.
̶ آنكه اى خداى عالم وحدانيت عدد و نظم وحدانى عوالم بى نهايت مربوط است به وحدت مطلقه ذاتت و به قدرت كامله ى حضرتت.
̶ آنكه نظام احسن وجود و حسن نظام خلقت كه همه از جهت وجود و وحدت هستى با هم مرتبطند به عنايت ذاتى و جاذبه شوق و عشق آن ذات يگانه بى همتاست.
̶ آنكه يگانگى عالم را با آنكه اعدادش بى نهايت و فوق بى نهايت است حسن كل و كل حسن آن سلطان عالم نظام و انتظام وحدانى بخشيده.
̶ آنكه چون ذات احديت مبدا و علت فاعلى عالم است و او واحد به وحدت حقه حقيقه است پس به حكم «كل يعمل على شاكلته» وحدات عدديه كه كليه موجودات عالم است آيت وحدت حقه ى الهيه است.
̶ آنكه چون حضرت احديت عز سلطانه منتهااليه همه ى متحركات و علت غائى كل موجودات است به حكم «ثم الى ربك المنتهى» پس عالم با همه كثرت و تعدد مرجع آنها واحد است و اين دو وجه اخير اظهر و اقوى وجوه است چون حيثيت فاعليت فاعل كه اثر و تجلى اوست عين ما به التشخص اشياء است (كه كل شى ء قائم به و كل شى ء موجود به) و همچنين علت غائى اشياء كه ما به الكمال موجودات است آن هم عين جهت فاعلى است و خلاصه علت فاعلى و غائى عالم يكى است و آن به اعتبار مبدا تجلى واحد حق و به اعتبار غايت شهود تجلى واحد حق است پس عالم كه واحد به وحدات عددى است با همه ى كثرت بى نهايت به اعتبار مبدا و به اعتبار غايت همه آيت يگانگى حق و ظل وحدت حقه ى حقيقيه الهيه است.
̶ (و فى كل شى ء له آيه تدل على انه واحد) بلكه ما به الوجود و التحقق عالم همان تجلى است كه حيث فاعلى و غائى علت العلل است و كثرت ماهيات عالم خلل در وحدت آن نرساند چنانكه ذات احديت با وجود كثرت اسماء و صفات كه مختلف المفهومند چون صفات همه عين ذات است خلل به يكتائى و يگانگى حق نرساند بلكه او با كثرت صفات احدى الذات احدى المعنا و واحد من جميع الجهات و الحيثيات است عز سلطانه و در اين معانى ده گانه كه ذكر شد اگر با نظر عميق مطالعه شود به وجهى مغاير و از جهتى با هم نزديك و متحدند) و (اى خداى من) چنانكه وحدانيت عدد مخصوص تست ملك و قدرت كامل بى نقص بى حد و نهايت هم خاص تست (و سلطنت ازلى و ابدى و اقتدار بر كل عالم بى انتها تنها تو راست و غير تو همه عاجز و ناتوانند و توئى كه بر كلى و جزئى عالم عالم و توانا و قادر مطلقى و در ملك وجود و كشور هستى فضل و شرافت و قوت و نيروى كامل بر همه ى موجودات عالم بى شائبه ى نقص و عجز مخصوص تست و مقام بلند و درجات رفيعه وجود در همه ى مراتب هستى به ذات يكتاى تو مخصوص است
̶ و كليه موجودات غير تو همه خوار و ذليل و در زندگى خود زبون و عاجز و مورد ترحمند و بر انجام امور خويش مغلوب (اراده ى ازلى تو و اختيار ذاتى تو) است و در شان (و كار و نيازمنديهاى) خود مقهور (قواى عالم بى حد و نهايت) است و كليه ما سواى تو محكوم به تحول و اختلاف حالات و انتقال و تغيير و تبدل صفاتند كه دليل عجز و فقر و فنا است (و تنها ذات يگانه ازلى متعالى تست كه از لا و ابدا دستخوش تغيير و زوال نخواهد بود و ما سواى تو همه تغيير و فنا پذيرند (كه فرمودى كل شى ء هالك الا وجهه)
̶ پس اى خداى من تنها توئى كه در ملك وجود متعالى و منزه از شبه و ضد بزرگتر و برتر از مثل و مانندى پس پاك و منزهى و هيچ خدائى جز ذات يكتاى تو در عالم نيست بلند مرتبه و بزرگ خدائى كه بزرگى و علو و استعلاى تو برتر از حد فهم و عقل و انديشه است و توئى (اى خداى بزرگ) مهربانترين مهربانان عالم.
.........................