• بخشی از دعای 49
اين دعا كه در حقيقت نيايش حضرت در طلب عفو و بخشش است مطالب بسيار مهمى را در بر دارد.
― در جمله ى اول از نخستين فراز چنين عرض مى كند: (بار خداوندا اى كسى كه گناهكاران با تمسك به رحمتش به درگاهش استغاثه مى نمايند،
― اى آنكه مضطران و بيچارگان با ياد احسانش به او پناه مى برند
― و اى كه خطاكاران از ترس كيفرش به شدت گريه مى كنند) (اللهم يا من برحمته يستغيث المذنبون، و يا من الى ذكر احسانه يفزع المضطرون، و يا من لخيفته ينتحب الخاطئون).
― و در ادامه عرضه مى دارد: (اى آرام دل هر غريب وحشتزده، اى گشايش هر فرد غم ديده دل شكسته، اى فريادرس هر خوار شده و تنها مانده و اى بازو و مددكار هر نيازمند مطرود) (يا انس كل مستوحش غريب، و يا فرج كل مكروب كئيب، و يا غوث كل مخذول فريد، و يا عضد كل محتاج طريد).
― پس از بيان صفات بالا روى سخن را به نحوه ديگرى به سوى خداوند كرده،نيازهايش را بازگو مى كند، در قسمت پيش ضمن توصيف خداوند اظهار گناهكار بودن، مضطر بودن، خطاكار، غريب، وحشتزده، ناراحت و محزون، خوار شده و تنها، محتاج و مطرود بودن خود را نموده است و به صورت التزامى فريادرسى خواسته است اما در اين قسمت به صورت ذيل خدا را توصيف مى كند و نيازهايش را اعلام مى دارد مى گويد: (تو آن كسى هستى كه رحمت و علمت همه چيز را فراگرفته) (انت الذى وسعت كل شى ء رحمه و علما).
― يعنى تو وضع مرا مى دانى و رحمتت اقتضاء رسيدگى را دارد، و ادامه مى دهد: (تو آن كسى هستى كه براى هر مخلوق و آفريده اى سهمى از نعمتهايت قرار داده اى) (و انت الذى جعلت لكل مخلوق فى نعمك سهما). يعنى سهم مرا نيز عنايت كن.
― و مى افزايد: (تو آن كسى هستى كه عفوش بر كيفر و عقابش غالب است) (و انت الذى عفوه اعلى من عقابه). از كيفر من صرف نظر كن و عفوت را شامل حال من بگردان.
― و نيز مى گويد: (تو آن كسى هستى كه رحمت و مهربانيش پيشاپيش خشم و غضبش در حركت است) (و انت الذى تسعى رحمته امام غضبه). يعنى قبل از رسيدن كيفرت رحمتت را شامل حالم كن.
― (و تو آن كسى هستى كه عطا و بخشش او بيشتر از منع و بازداشتن است) (و انت الذى عطاوه اكثر من منعه).
― و نيز عرضه مى دارد: (تو آن كسى هستى كه همه ى خلايق در محيط توانگرى و وسعت تو راه يافته اند) (و انت الذى اتسع الخلائق كلهم فى وسعه).
― و باز هم ادامه مى دهد كه (تو آن كسى هستى كه در بخشش خود انتظار پاداش ندارد) (و انت الذى لايرغب فى جزاء من اعطاه).
― و سرانجام مى گويد: (تو همانى كه در كيفر آنكه تو را عصيان كرده افراط نمى كند) (و انت الذى لا يفرط فى عقاب من عصاه).
― در دومين فراز در مورد خود سخن مى گويد و به دنبال اين معنا مى رود كه خود را با آنچه گذشت تطبيق دهد تا مشمول رحمت و لطف خداوند قرار گيرد.
― در اولين جمله عرض مى كند: (اى خداى من، من همان بنده ى توام كه او را به دعا امر فرموده اى و او با لبيك و سعديك به تو پاسخ داده هم اينك منم اى پروردگار (آمده ام) و در پيشگاهت به خاك افتاده ام) (و انا... يا الهى عبدك الذى امرته بالدعاء، فقال: لبيك و سعديك، ها انا ذا يا رب مطروح بين يديك).
― آنگاه خود را معرفى مى كند (من همانم كه خطاها بر دوشش سنگينى كرده است) (انا الذى او قرت الخطايا ظهره).
― (من آنم كه گناهان ايام زندگانيش را به فنا كشيده) (و انا الذى افنت الذنوب عمره).
― (و من همانم كه از سر جهل و نادانى تو را عصيان كرده در حالى كه تو هرگز شايسته ى نافرمانى نبودى) (و انا الذى بجهله عصاك و لم تكن اهلا منه لذاك).
― حال مى خواهم بدانم (- اى خداى من- آيا نسبت به كسى كه تو را بخواند، مهربان و رحيمى تا در دعا و خواندن اصرار ورزم؟) (هل انت يا الهى، راحم من دعاك فابلغ فى الدعاء؟).
― (و يا نسبت به كسى كه در پيشگاهت گريه كند غافر و آمرزنده اى تا در گريه شتاب نمايم؟ (ام انت غافر لمن بكاك فاسرع فى البكاء؟).
― (و يا از گناه كسى كه صورت را از روى تذلل در پيشگاهت به خاك سايد مى گذرى؟) (ام انت متجاوز عمن عفر لك وجهه تذللا؟).
― و يا بى نيازكننده ى كسى هستى كه از روى توكل شكايت فقر و نيازمنديش را نزد تو آورد؟) (ام انت مغن من شكا اليك فقره توكلا؟).
― پس از گفته هاى بالا خواسته هاى خود را به طور صريح در ميان گذارده مى گويد: (بار الها كسى كه جز تو را معطى و بخشنده نمى يابد نوميد مفرما) (الهى لاتخيب من لا يجد معطيا غيرك).
― (و كسى كه (اگر از تو روى برتابد) ديگرى او را بى نياز نمى كند مخذول و خوار مكن) (و لاتخذل من لايستغنى عنك باحد دونك).
― (بار الها بر محمد و آلش درود فرست و از من كه رو به سوى تو آورده ام اعراض مفرما) (الهى فصل على محمد و آله، و لا تعرض عنى و قد اقبلت عليك).
― (و حال كه به سوى تو راغب و متمايل شده ام مرا محروم مكن (و لا تحرمنى و قد رغبت اليك).
― و اكنون كه در پيشگاهت راست ايستاده ام، دست رد بر سينه ام مگذار) (و لا تجبهنى بالرد و قد انتصبت بين يديك).
― و مى افزايد: زيرا (تو آن كسى هستى كه خويشتن را با صفت رحمت توصيف كرده اى بنابراين بر محمد و آلش درود فرست و به من رحم فرما) (انت الذى وصفت نفسك بالرحمه، فصل على محمد و آله و ارحمنى).
― (و تو آن كسى هستى كه خود را (عفو) ناميده اى بنابراين مرا مورد عفو خويش قرار ده) (و انت الذى سميت نفسك بالعفو فاعف عنى).
― در سومين فراز امام عليه السلام دعا را چنين ادامه مى دهد و حالت خود را اينگونه ترسيم مى كند. (اى خداى من ريزش اشك مرا از ترس خود مى بينى، و پريشانى دلم را از خشيت خود مشاهده مى كنى و لرزش اندامم را از هيبت خود نظاره گرى، همه ى اينها به خاطر آن است كه در اثر اعمال بدم از پيشگاه تو شرمنده ام) (قد ترى يا الهى فيض دمعى من خيفتك، و وجيب قلبى من خشيتك، و انتفاض جوارحى من هيبتك، كل ذلك حياء منك لسوء عملى).
― و اضافه مى كند (به همين لحاظ است كه صدايم از شدت استغاثه و زارى گرفته، و زبانم از مناجات تو به كندى گرائيده است) (و لذاك خمد صوتى عن الجار اليك، و كل لسانى عن مناجاتك).
― و ادامه مى دهد كه (اى خداى من! همه ستايشها مخصوص تو است) (يا الهى فلك الحمد).
― سپس نعمتهاى خداوند بر خويش را چنين برمى شمرد: (چه عيبهائى از من كه مستور داشتى و در برابر ديگران رسوايم ننمودى، و چقدر از گناهان كه پرده بر آن افكندى و مرا شهره نساختى) (فكم من عائبه سترتها على فلم تفضحنى، و كم من ذنب غطيته على فلم تشهرنى).
― و مى افزايد: (و چه بسيار آلودگيهائى كه من مرتكب شدم و تو پرده ى آن را ندريده اى، و طوق ننگ آن را به گردنم نيفكنده اى و زشتيهايش را براى كسانى كه در جستجوى عيوب من هستند- يعنى همسايگان و حسودان نسبت به نعمتهائى كه به من بخشيده اى- آشكار نساخته اى) (و كم من شائبه الممت بها فلم تهتك عنى سترها، و لم تقلدنى مكروه شنارها، و لم تبد سوءاتها لمن يلتمس معايبى من جيرتى و حسده نعمتك عندى).
― و باز ادامه مى دهد: (همه ى اين الطاف و محبتها مرا از اينكه بديهايم را- كه از من سراغ داشته اى- دنبال نكنم،بازنداشته، - اى خداى من- چه كسى به رشد و خير و صلاح خود از من نادانتر است؟) (ثم لم ينهنى ذلك عن ان جريت الى سوء ما عهدت منى!!. فمن اجهل منى، يا الهى برشده؟).
― (و چه كسى نسبت به بهره و نصيب خويش از من غافلتر، و از اصلاح نفس خويش دورتر است؟ كه روزيهائى را كه به من داده اى در راه آنچه مرا از آن نهى كرده اى- يعنى معصيت تو- مصرف كنم) (و من اغفل منى عن حظه؟ و من ابعد منى من استصلاح نفسه حين انفق ما اجريت على من رزقك فيما نهيتنى عنه من معصيتك؟).
― (راستى چه كسى مى تواند بيش از من در قعر منجلاب باطل فرو رود و در اقدام به بدى به شدت گام بردارد؟ در آن زمان كه بين دعوت تو (به سوى نيكيها) و دعوت شيطان به سوى بديها قرار گيرم) (و من ابعد غورا فى الباطل، و اشد اقداما على السوء منى حين اقف بين دعوتك و دعوه الشيطان).
― (و من از دعوت شيطان پيروى كنم آن هم نه از آن جهت كه در شناخت او نابينا باشم و نه از اين جهت كه او را فراموش كرده و سرانجام دعوتش را به خاطر نياورم، بلكه درست در همان موقع كه يقين دارم سرانجام دعوت تو بهشت است و پايان دعوت شيطان آتش) (فاتبع دعوته على غير عمى منى فى معرفه به و لا نسيان من حفظى له؟ و انا حينئذ موقن بان منتهى دعوتك الى الجنه و منتهى دعوته الى النار).
― در چهارمين فراز به نحو ديگرى به توصيف خداوند مى پردازد. نخست مى گويد: (خداوندا تو از هر عيب و نقصى منزهى و چه شگفت آور است كه من بر زيان خود شهادت مى دهم و از امور و كارهاى پنهانيم را برمى شمرم، و شگفت آورتر از آن مدارا كردن و تاخير تو در عجله نسبت به كيفر من است) (سبحانك ما اعجب ما اشهد به على نفسى، و اعدده من مكتوم امرى، و اعجب من ذلك اناتك عنى، و ابطاوك عن معاجلتى).
― البته من به خوبى مى دانم كه اين مدارائى و تاخير در كيفر: (از اين جهت نيست كه من در پيش تو گرامى و محترمم، بلكه از اين نظر است كه تو اهل مدارائى هستى، و به اين خاطر است كه از ناحيه ى تو بر من تفضل شده باشد، شايد از معصيت تو كه خشم انگيز است و از بديهاى فرساينده دست بردارم) (و ليس ذلك من كرمى عليك، بل تانيا منك لى و تفضلا منك على لان ارتدع عن معصيتك المسخطه، و اقلع عن سيئاتى المخلقه).
― (و نيز بدين جهت است كه عفوت نسبت به من در پيشگاهت محبوبتر است تا عقوبتم) (و لان عفوك عنى احب اليك من عقوبتى).
― پس از اين اعترافات يكباره پرده را كنار مى زند و عرض مى كند: (بالاتر بگويم: اى خداى من، گناه من بيشتر و آثار من زشت تر، كارهايم شنيع تر، تهورم در باطل شديدتر، بيداريم به هنگام طاعتت ضعيف تر، هوشيارى و مراقبتم در برابر هشدارت كمتر از آن است كه بخواهم عيبهايم را برايت احصا كنم و يا قادر به ذكر گناهانم باشم) (بل انا يا الهى، اكثر ذنوبا، و اقبح آثارا، و اشنع افعالا، و اشد فى الباطل تهورا، و اضعف عند طاعتك تيقظا، و اقل لوعيدك انتباها و ارتقابا من ان احصى لك عيوبى، او اقدر على ذكر ذنوبى).
― (تنها از اين جهت خويشتن را توبيخ مى كنم كه در رافت تو نسبت به اصلاح امر گناهكاران طمع دارم و نسبت به رحمت تو در مورد آزادى خطاكاران اميدوار) (و انما اوبخ بهذا نفسى، طمعا فى رافتك التى بها صلاح امر المذنبين، و رجاء لرحمتك التى بها فكاك رقاب الخاطئين).
― به دنبال سخنان پيش بار ديگر چنين مى گويد: (بار خداوندا اين گردن من است كه گناهان آن را باريك ساخته، بنابراين بر محمد و آلش درود فرست و آن را با عفو خود آزاد فرما) (اللهم و هذه رقبتى قد ارقتها الذنوب، فصل على محمد و آله، و اعتقها بعفوك).
― (و اين دوش و پشت من است كه خطاها آن را سنگين ساخته پس بر محمد و آلش درود فرست و با احسان و انعامت آن را سبك گردان) (و هذا ظهرى قد اثقلته الخطايا، فصل على محمد و آله و خفف عنه بمنك).
― و مى افزايد: (اى خداى من اگر در پيشگاهت آنقدر گريه كنم كه پلك چشمم بيفتد، و آنقدر ناله زنم كه صدايم قطع گردد، و آنقدر در برابرت بايستم كه پاهايم ورم كند، و آنقدر در ركوع بمانم كه مهره هاى كمرم از هم گسسته شود، و سجده را چنان طولانى سازم كه چشمانم از حدقه خارج گردد، و سراسر عمر خاك زمين بخورم و آب مخلوط با خاكستر را تا آخر روزگارم بياشامم، و در خلال همه ى اين كارها ذكر و ياد تو كنم آن چنان كه زبانم كند گردد و بر اثر شرمندگى و حياء نگاهم را به جانب آسمان نيندازم باز هم مستوجب آن نخواهم شد كه يك گناه از ميان همه ى گناهانم محو گردد) (يا الهى لو بكيت اليك حتى تسقط اشفار عينى، و انتحبت حتى ينقطع صوتى، و قمت لك حتى تتنشر قدماى، و ركعت لك، حتى ينخلع صلبى، و سجدت لك حتى تتفقا حدقتاى، و اكلت تراب الارض طول عمرى، و شربت ماء الرماد آخر دهرى، و ذكرتك فى خلال ذلك حتى يكل لسانى. ثم لم ارفع طرفى الى آفاق السماء استحياء منك ما استوجبت بذلك محو سيئه واحده من سيئاتى).
― و ادامه مى دهد: (و اگر به هنگامى كه من مستوجب بخششت گردم مرا بيامرزى، و هنگامى كه استحقاق عفوت يافتم مرا عفو كنى،اين بر اساس استحقاق واجب نمى شود، و من اهليت چنين وجوبى را ندارم زيرا كيفر من در همان نخستين بار كه تو را عصيان كردم آتش بوده است) (و ان كنت تغفر لى حين استوجب مغفرتك و تعفو عنى حين استحق عفوك فان ذلك غير واجب لى باستحقاق، و لا انا اهل له باستيجاب، اذ كان جزائى منك فى اول ما عصيتك النار).
― آرى من از همان بار اول مستحق آتش بودم (بنابراين اگر كيفر كنى نسبت به من ستمگر نخواهى بود) (فان تعذبنى فانت غير ظالم لى).
― و در پنجمين و آخرين فراز در پيشگاه خداوند چنين عرضه مى دارد: (اى خداى من حال كه با ستر و پوشش خود گناهان مرا مستور داشته اى، و مرا رسوا نساخته اى و با كرمت كيفرم را تاخير انداخته شتاب نكرده اى، و با تفضلت با من به حلم رفتار كرده و نعمتت را بر من تغيير نداده اى، و معروف و احسانت را در نزد من تيره و مكدر نساخته اى، بر طول تضرع و شدت مسكنت و بدى حالم ترحم فرما) (الهى فاذ قد تغمدتنى بسترك فلم تفضحنى، و تانيتنى بكرمك فلم تعاجلنى، و حلمت عنى بتفضلك فلم تغير نعمتك على، و لم تكدر معروفك عندى فارحم طول تضرعى، و شده مسكنتى، و سوء موقفى).
― و سرانجام با فرستادن درود بر محمد و آلش آخرين خواسته هاى خود را اينطور بازگو مى كند: (بار خداوندا بر محمد و آلش درود فرست، مرا از گناهان حفظ كن، به طاعت و عبادت خود بگمار، حسن بازگشت را روزيم كن، با توبه پاكيزه ام فرما، با عصمت و نگهداريت تاييدم كن و به واسطه ى عافيت و سلامت اصلاحم فرما) (اللهم صل على محمد و آله، وقنى من المعاصى، و استعملنى بالطاعه، و ارزقنى حسن الانابه، و طهرنى بالتوبه، و ايدنى بالعصمه، و استصلحنى بالعافيه).
― (حلاوت مغفرت را بر من بچشان) (و اذقنى حلاوه المغفره).
― (مرا آزاد شده ى عفوت و رها شده ى رحمتت قرار ده) (و اجعلنى طليق عفوك و عتيق رحمتك).
― (و براى من امان نامه اى از خشم و غضبت بنويس) (و اكتب لى امانا من سخطك).
― (و مرا به آن (مغفرت و آزادى) در همين جا نه آنجا بشارت ده، بشارتى كه به خوبى آن را بشناسم) (و بشرنى بذلك فى العاجل دون الاجل بشرى اعرفها).
― (و علامتى در اين باره به من معرفى كن كه بتوانم آن را به خوبى دريابم) (و عرفنى فيه علامه اتبينها).
― (كه اين كار در برابر وسعتت تو را در تنگنا قرار نمى دهد، و در قبال قدرتت تو را دچار مشكلى نخواهد كرد) (ان ذلك لايضيق عليك فى وسعك، و لا يتكادك فى قدرتك).
― (در مدارائيت تو را به سختى نمى اندازد و در بخششهاى سنگينت- كه آياتت بر آن دلالت دارد- بر تو سنگينى نمى كند) (و لايتصعدك فى اناتك، و لا يوودك فى جزيل هباتك التى دلت عليها آياتك).
― كه (تو هر چه را بخواهى انجام مى دهى و هر چه را اراده كنى حكم مى فرمائى، تو بر هر چيز قادرى) (انك تفعل ما تشاء، و تحكم ما تريد، انك على كل شى ء قدير).
..........................