فاء در فابلغ فاء سببيه است ابلغ متكلم وحده است از باب افعال و بعد از فاء ان ناصبه مقدر است به معنى شى ء را به مبالغه و كوشش به جاى آوردن است، استفهام در معنى خود نيست بعضى گفته اند: به معنى تقرير است و بعضى گفته اند: سئوال نمودن رحمت است به سرعت.
يعنى: آيا تو اى خداى من رحم كننده ى كسى را كه بخواند تو را تا آنكه مبالغه و سعى نمايم در خواندن.
يا آنكه آيا تو آمرزنده ى مر كسى را كه گريه براى تو نمود تا به سبب آن تعجيل نمايم در گريه نمودن. كلمه ى ام عاطفه معنى بكاك در عرف و عادت معروف است كسى كه تضرع و ناله و زارى نمايد نزد كسى از بدى حال خود و او بر او مهربانى نمايد و از او درگذرد گويند گريه نمود نزد فلان و او از او دست برداشت.
تعفير به خاك ماليدن عفر وجه الارض يعنى: يا آنكه آيا تو درگذرنده ى از كسى كه ماليد به خاك از براى تو روى خود را از حيث خوارى و مذلت.
يا آنكه آيا تو بى نيازكننده ى كسى را كه شكايت كننده است به سوى تو فقر و حاجت خود را از حيث توكل و واگذاردن امرش را به سوى تو.
يعنى: اى خداى من نااميد مكن كسى را كه نمى يابد عطاءكننده اى سواى تو و خوار نكن كسى را كه توانگر نمى شود از تو به هيچ كس غير تو يعنى او را بخشنده و توانگركننده ى غير از تو نيست.
اى خداى من پس درود بفرست بر محمد و آل او صلى الله عليهم و رو نگردان از من و حال آنكه به تحقيق كه من روى آوردم به سوى تو.
جبهه: به معنى پيشانى است يعنى دست بر پيشانى من نزن و مرا رد و نوميد مكن و حال آنكه به تحقيق كه ميل نمودم به سوى تو و ايستاده ام مقابل تو.
...........................