فَخَتَمَ بِنَا عَلَى جَمِيعِ مَنْ ذَرَأَ ، وَ جَعَلَنَا شُهَدَاءَ عَلَى مَنْ جَحَدَ ، وَ كَثَّرَنَا بِمَنِّهِ عَلَى مَنْ قَلَّ.
خدای توانا، ما را بر همۀ امّتهایی که آفرید، خاتم قرار داد؛ و بر همۀ منکران حق و حقیقت گواه گرفت؛ و با نیکی و احسانش، ما را بر آنان که اندک بودند، فزونی بخشید.
(دعای 2 ، فراز 2)
نگين امّتها
قلوبى كه ريشه و اساس عقايدش توحيد و معاد و قرآن و نفوسى كه بنيان و ريشه اخلاقش، آيات اخلاقى قرآن و اعضاى بدنى كه حركاتش مطابق با فرمانهاى كتاب خداست، صاحبان آن قلوب و نفوس و اعضا كه به حق امّت محمّد و پيرو حقيقى آن حضرتند بر تمام جهانيان گواه و شاهد عقايد حقّه و اخلاق حسنه و اعمال صالحهاند.
يك مؤمن در مسائل اعتقادى و در جهات اخلاقى و در زمينههاى عملى چنانكه قرآن مجيد و رسول خدا و ائمّه هدى خواستهاند بايد حجّت و شاهد و گواه و دليل ساير امم باشد، امّتها و آنان كه در غير مذهب اسلامند بايد با ديدن يك فرد مؤمن به اسلام به درك عظمت حق و اخلاق و ايمان و رفتار پيامبر و ائمّه نايل شوند.
در مهمترين كتب حديث از حضرت صادق (عليه السلام) رسيده:
كُونُوا دُعاةً لِلنّاسِ بِغَيْرِ ألْسِنَتِكُمْ، لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَالْاجْتِهادَ وَالصَّلاةَ وَالْخَيْرَ، فَإنَّ ذلِكَ داعِيَةٌ.«1»
با اعمال خود دعوت كننده به حق باشيد، سايرين بايد از شما، پاكدامنى و پارسايى و كوشش در راه اللَّه در تمام زمينهها و نماز و هر كار خيرى را مشاهده كنند، كه اين اعمال و اخلاق و ايمان واعتقاد راهبر ديگران به سوى صراط مستقيم حقّ است.
صفوان بن يحيى يكى از بزرگانى است كه مصداق بارز اين حديث مىباشد كه در ذيل، منزلت اين شخصيت كمنظير مىآيد:
منزلت صفوان بن يحيى
درباره صفوان بن يحيى كه حقاًّ شاهد و گواه بر ديگران بود، در كتب معتبر رجالى آمده:
1- از اصحاب حضرت موسى بن جعفر و حضرت رضا و جواد الأئمّه (عليهم السلام) بود به نحوى كه از آن منابع الهى بهترين بهره ايمانى و تربيتى و اخلاقى را مىگرفت.
2- نزد حضرت رضا (عليه السلام) داراى منزلت و كرامت و شرافت بود.
3- در امور دين و دنيا وكيل حضرت رضا (عليه السلام) و حضرت جواد (عليه السلام) بود.
4- موثَّقترين و عابدترين مردم روزگارش بود.
5- در زهد و بندگى حق داراى منزلتى عظيم بود.
6- جماعت واقفيّه مال بسيارى براى او بردند تا با آنان همراه شود، او با كمال شجاعت و به علّت ايمان بالا آنها را طرد كرد.
7- با عبداللَّه بن جندب و علىّ بن نعمان در بيت اللَّهقرار گذاشتند هر كدام از دنيا رفتند ديگرى هر اندازه عمر كرد بجاى از دنيا رفته اداى زكات و روزه و نماز كند. آن دو نفر از دنيا رفتند و صفوان شبانه روز صد و پنجاه ركعت نماز براى خود و آن دو بجا مىآورد و سه زكات هر سال در راه خدا مىداد.
8- در سفر حج يكى از همسايگانش پولى به او داد كه در كوفه به زن و فرزندش برساند، گفت: صبر كن، آنگاه پيش شتردار رفت و فرمود: اين مقدار پول به بار من اضافه مىشود آيا راضى هستى ببرم؟!
9- صفوان در مدينه از دنيا رفت حضرت جواد (عليه السلام) كفن مخصوص خود و حنوطش را براى كفن و دفن او فرستاد.«2»
كسى كو غم عشق جانان نداشت
چو زنده نفس مىزد و جان نداشت
گداى توام اى توانگر به حُسن
چنين مملكت هيچ سلطان نداشت
تويى آن شفايى كه بيمار دل
بجز درد تو هيچ درمان نداشت
دلى را كه اندوه تو جمع كرد
غم هر دو كَوْنش پريشان نداشت
مرو بى محبّت كه مفتىّ عشق
چنين مؤمنى را مسلمان نداشت
مؤمن واقعى در قرآن
قرآن مجيد چهره با عظمت مؤمن را اين گونه تصوير مىكند: ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَعَلَىٰ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ * أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا ۚ لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ﴾«3»مؤمنان، فقط كسانى هستند كه چون ياد خدا شود، دلهايشان ترسان مىشود، وهنگامى كه آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان مىافزايد و بر پروردگارشان توكل مىكنند.* هم آنان كه نماز را برپا مىدارند و ازآنچه به آنان روزى دادهايم، انفاق مىكنند.* مؤمنان واقعى و حقيقى فقط آنانند، براى ايشان نزد پروردگارشان درجاتى بالا و آمرزش و رزق نيكو و فراوانى است.
﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيِّةِ* جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَداً رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ﴾«4»مسلماً كسانى كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، اينانند كه بهترين مخلوقاتند.* پاداششان نزد پروردگارشان بهشتهاى پايندهاى است كه از زيرِ [درختانِ] آن نهرها جارى است، در آنها جاودانهاند، خدا از آنان خشنود است و آنان هم از خدا خشنودند؛ اين [پاداش] براى كسى است كه از پروردگارش بترسد.
در باره مسلمان مطيع در قرآن مجيد فرموده:
﴿وَمَن يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾«5»و كسانى كه از خدا و پيامبر اطاعت كنند، در زمره كسانى از پيامبران و صدّيقان و شهيدان و شايستگان خواهند بود كه خدا به آنان نعمت [ايمان، اخلاق و عمل صالح] داده؛ و اينان نيكو رفيقانى هستند.
شاهد و گواه بر امتها
قرآن مجيد در آيات زير اصرار دارد شما امّت بايد در عقايد و اخلاق و اعمال، شاهد و گواه بر امّتها باشيد و شاهد شدن جز در سايه پيروى از قرآن و پيامبر (صلى الله عليه و آله) در همه شئون حيات ميسّر نيست.
﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً﴾«6»و همان گونه [كه شما را به راه راست هدايت كرديم] شما را امتى ميانه [ومعتدل و پيراسته از افراط و تفريط] قرار داديم تا [در ايمان، عمل، درستى و راستى] بر مردم گواه باشيد و پيامبر هم گواه بر شما باشد.
﴿لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيداً عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ﴾«7»تا پيامبر گواه بر شما باشد و شما هم گواه بر مردم باشيد.
در پارهاى از روايات لفظ شهدا را به ائمّه معصومين (عليهم السلام) ترجمه كردهاند و بعضى از مفسّران حقيقت اين گونه آيات را مربوط به قيامت دانستهاند، به اين معنى كه اين امّت شاهد و گواه بر اعمال آدميان در قيامتاند، كه اين دو معنا منافات با معناى اوّل ندارد.
«وَكَثَّرَنا بِمَنِّهِ عَلى مَنْ قَلَّ»
از آن جا كه در خزانه آفرينش گوهرى گرانبهاتر از اسلام نيست، اسلامى كه عبارت از عقايد حقّه و حسنات اخلاقى و اعمال نيكوست و به توسّط رسالت ختم انبيا وولايت ائمّه معصومين (عليهم السلام) در كمال و جامعيّت خاصّ خودش ظهور كرد كه:
﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً﴾«8»امروز [با نصبِ على بن ابىطالب (عليه السلام) به ولايت، امامت، حكومت و فرمانروايى بر امت] دينتان را براى شما كامل و نعمتم را بر شما تمام كردم و اسلام را برايتان به عنوان دين پسنديدم.
اين گوهر با تمام حيثيّتش در وجود هر كس تجلّى كند ارزشش همان ارزش اسلام مىشود.
مؤمن واقعى در روايات
در اين كه بايد مؤمن براى همگان اسوه و شاهد باشد روايتى از امام صادق (عليه السلام) به ما رسيده كه مىفرمايد:
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
لَيْسَ مِنْ شيعَتِنا مَنْ قالَ بِلِسانِهِ وَخالَفَنا فى أعْمالِنا وَآثارِنا وَلكِنْ شيعَتُنا مَنْ وافَقَنا بِلِسانِه وَقَلْبِهِ وَاتَّبَعَ آثارَنا وَعَمِلَ بِأعْمالِنا، اولئكَ شيعَتُنا.«9»
آن كس كه به زبان مىگويد شيعهام ولى عملًا مخالف اعمال و آثار ماست شيعه نيست. شيعه كسى است كه با زبان و دل موافق ما باشد و از ما پيروى نموده و برابر با كردار ما عمل كند، كه اينانند شيعيان ما.
عَمْرو بن سعيد به حضرت صادق (عليه السلام) عرضه داشت: به من وصيّتى كن؟
حضرت فرمود:
تو را به تقوا و پاكدامنى و كوشش در راه حق سفارش مىكنم، بدانكه كوشش بى ورع سودى ندارد.«10»
در حديث قدسى آمده:
أوْحَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ إلى موُسى (عليه السلام) أن يا موسى! ماخَلَقْتُ خَلْقاً أحَبَّ إلَىَّ مِنْ عَبْدِىَ الْمُؤْمِنِ.«11»
به موسى وحى شد: اى موسى! مخلوقى محبوبتر ازبنده مؤمن نيافريدهام.
و در حديث مهمّى از حضرت رضا (عليه السلام) به نقل از پدران بزرگوارش از رسول خدا (صلى الله عليه و آله) آمده:
مَثَلُ الْمؤْمِنِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ كَمَثَلِ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ وَإنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ أعْظَمُ مِنْ ذلِكَ.«12»
مؤمن در نزد خداوند همانند ملك مقرَّب است و بلكه مؤمن در پيشگاه حق از ملك مقرّب هم عظيمتر است.
امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
إنَّ الْمُؤْمِنَ أعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَةِ.«13»
حرمت مؤمن از حرمت كعبه برتر است.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايد:
وَفَضَّلَ حُرْمَةَ الْمُسْلِمِ عَلَى الْحُرَمِ كُلِّها.«14»
و حرمت مسلمان را بر آنچه داراى حرمت است برترى داد.
در هر صورت چهره با عظمت مؤمن در آيات قرآن و روايات ترسيم شده كه شما مىتوانيد براى تحقق بيشتر به آن آيات و روايات در كتب حديثى مراجعه كنيد؛ زيرا اين جزوه گنجايش ذكر آن همه آيات و روايات را ندارد.
______________________________
(1)- بحار الأنوار: 67/ 303، باب 57، حديث 13؛ الكافى: 2/ 78، حديث 14.
(2)- اختيار معرفة الرجال: 2/ 792.
(3)- انفال (8): 2- 4.
(4)- بيّنه (98): 7- 8.
(5)- نساء (4): 69.
(6)- بقره (2): 143.
(7)- حج (22): 78.
(8)- مائده (5): 3.
(9)- بحار الأنوار: 65/ 164، باب 19، حديث 13؛ مشكاة الأنوار: 70.
(10)- الكافى: 2/ 78، حديث 11؛ بحار الأنوار: 67/ 301، باب 57، حديث 10.
(11)- التوحيد، شيخ صدوق: 405، باب 62، حديث 13؛ الكافى: 2/ 61، حديث 7.
(12)- بحار الأنوار: 6/ 21، باب 20، حديث 15؛ وسائل الشيعة: 16/ 75، باب 86، حديث 21021.
(13)- بحار الأنوار: 65/ 16، باب 15، حديث 20؛ الخصال: 1/ 27، حديث 95.
(14)- نهج البلاغه: خطبه 166.
....................
پایگاه دفتر استاد شیخ حسین انصاریان