بخشی از دعای دوازدهم صحیفه سجادیه:
1- خداوند امور فاسد بندگانش را از راه توبه اصلاح
تا آن جا كه حكمت الهى ايجاب كند حضرت حق نسبت به انسان صبر و مدارا فرموده و گناهان وى را ناديده مى انگارد ؛ همان گناهانى كه بندگان خود بدان ها اقرار دارند و از آنها شرمندگى و پشيمانى مى كنند ، بلكه رحمت ربوبى چنان است كه گاهى بندگان دست به طغيان مى زنند و به سرپيچى و تعدى روى مى آورند ، اما باز هم آن خداى كريمى كه رحمتش بر غضبش پيشى گرفته است ، با عفو و رحمت خود به آنها مى نگرد و در عقوبتشان تعجيل روا نمى دارد ؛ چنان كه مى فرمايد :
(و لو يؤاخذ الله الناس بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابة)؛
اگر خدا مى خواست مردمان را به سبب گناهانى كه مرتكب شده اند مؤاخذه فرمايد ، جنبده اى را بر روى زمين رها نمى ساخت .
نيز در قرآن كريم مى خوانيم :
(و لو يعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضى اليهم أجلهم)؛
اگر خداوند متعال همانند امور خير ، زمينه هاى شتاب در شر مردمان را فراهم مى آورد ، به سرعت به مسلخ فنا رهسپار مى گرديدند .
بنابراين ، حكمت و رأفت حضرت رب العالمين ، اصلى بنيادين در سامان يابى زندگى انسان ها است ، هر چند غالب بندگان از اين عطوفت حضرت خداوندى بى خبر هستند .
و أنا حينئذ موقن بأن منتهى دعوتك الى الجنة ، و منتهى دعوته الى النار ، سبحانك ما أعجب ما أشهد به على نفسى ، و أعدده من مكتوم أمرى ، و أعجب من ذلك أناتك عنى ، و ابطاؤك عن معاجلتى ، و ليس ذلك من كرمى عليك ، بل تأنيا منك لى ، و تفضلا منك على لأن أرتدع عن معصيتك المسخطة ، و أقلع عن سيئاتى المخلقة ، و لأن عفوك عنى أحب اليك من عقوبتى ؛
و من در اين هنگام مى دانم كه سرانجام دعوت تو به سوى بهشت و پايان دعوت شيطان به سوى دوزخ است . منزهى تو ، چه شگفت است كه من به زيان خود شهادت مى دهم و تمام مكنونات قبلى خود را آشكارا برمى شمرم ، ولى عجيب تر صبر تو در برابر من و به تأخير انداختن عقوبت من است و اين نه براى آن است كه من پيش تو گرامى و عزيزم ، بلكه از جهت حلم و تفضل تو بر من است كه با من اين چنين معامله مى كنى ، تا شايد از نافرمانى خشم آور باز ايستم و از گناهانى كه آبرو را مى برد ، پشيمان شوم ، زيرا مى دانم تو عفو را بيشتر از عقوبتم دوست دارى .انسان در كشاكش معنويت و ماديت
از سويى ، خداوند متعال طبيعت آدمى را با گوهر فطرت ، كه چون قطب نمايى حقيقت ياب است ، در هم سرشت ؛ چنان كه قرآن كريم مى فرمايد : (فأقم وجهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها) و انسان بر پايه ى آن در عالم ذر ، به نداى (ألست بربكم) پاسخ مثبت داد . اين مكالمه مربوط به عالم تكوين است ؛ يعنى فطرت انسانى خداجو است و باور ندارد كه در عالم وجود پديده اى خود به خود و بدون علت يافت شود .
از سوى ديگر انسان داراى طبيعى كام جو است ، كه او را پيوسته به طرف اميال و خواسته هاى مادى سوق مى دهد ، چنان كه قرآن كريم مى فرمايد : (ان النفس لأمارة بالسوء).
انسان هموراه بين اين دو كشش در نوسان است ؛ گاهى به آسمان كرامت و معنويت پر مى كشد و گاه سوى خاكدان طبيعت روان مى گردد . خداوند متعال كه خود اين موجود پيچيده و عجيب را آفريده است ، از اين تاب و تب و كشاكش در قرآن كريم با عبارت ذيل تعبير فرموده است :
(يا أيها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه)؛
اى انسان ، تو با زحمت فراوان به سوى پروردگارت در تلاشى و سرانجام او را ملاقات خواهى كرد .
حكمت و رأفت خداوند ، اصلى بنيادين در سامان يابى زندگى انسان ها
تا آن جا كه حكمت الهى ايجاب كند حضرت حق نسبت به انسان صبر و مدارا فرموده و گناهان وى را ناديده مى انگارد ؛ همان گناهانى كه بندگان خود بدان ها اقرار دارند و از آنها شرمندگى و پشيمانى مى كنند ، بلكه رحمت ربوبى چنان است كه گاهى بندگان دست به طغيان مى زنند و به سرپيچى و تعدى روى مى آورند ، اما باز هم آن خداى كريمى كه رحمتش بر غضبش پيشى گرفته است ، با عفو و رحمت خود به آنها مى نگرد و در عقوبتشان تعجيل روا نمى دارد ؛ چنان كه مى فرمايد :
(و لو يؤاخذ الله الناس بما كسبوا ما ترك على ظهرها من دابة)؛
اگر خدا مى خواست مردمان را به سبب گناهانى كه مرتكب شده اند مؤاخذه فرمايد ، جنبده اى را بر روى زمين رها نمى ساخت .
نيز در قرآن كريم مى خوانيم :
(و لو يعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضى اليهم أجلهم)؛
اگر خداوند متعال همانند امور خير ، زمينه هاى شتاب در شر مردمان را فراهم مى آورد ، به سرعت به مسلخ فنا رهسپار مى گرديدند .
بنابراين ، حكمت و رأفت حضرت رب العالمين ، اصلى بنيادين در سامان يابى زندگى انسان ها است ، هر چند غالب بندگان از اين عطوفت حضرت خداوندى بى خبر هستند .
بل أنا – يا الهى – أكثر ذنوبا ، و أقبح آثارا ، و أشنع أفعالا ، و أشد فى الباطل تهورا ، و أضعف عند طاعتك تيقظا ، و أقل لوعيدك انتباها و ارتقابا من أن أحصى لك عيوبى ، أو أقدر على ذكر ذنوبى ، و انما أوبخ بهذا نفسى طمعا فى رأفتك التى بها صلاح المذنبين ، و رجاء لرحمتك التى بها فكاك رقاب الخاطئين ؛
بلكه معبودا ! گناهان من از اين هم بيشتر و آثارم از اين هم زشت تر و كردارم به مراتب ناپسنديده تر است و خود در باطل سخت بى باك ترم و در فرمان بردارى تو ، خواب غفلتم عميق تر و نسبت به هشدارهاى تو كم هوش تر و فراموش كارتر از آنم كه بتوانم كاستى هايم را برايت بشمارم يا گناهانم را بر زبان آورم و اكنون تنها براى جهت جلب رأفت تو خود را توبيخ مى كنم و مى دانم كه راه اصلاح امور تبه كاران ، پناه آوردن به رأفت و رحمت حضرتت مى باشد و نيز به جهت اميدوارى به رحمتت – كه رهايى بخش خطاكاران از آتش است – خود را سرزنش مى كنم .
ناتوانى از اعتراف و شمول رحمت حق
بنده ى هوشيار هنگام اقرار و اعتراف ، مى داند كه هرگز در مقام عذرخواهى ، از عهده ى جبران تقصيرها و كوتاهى ها بر نخواهد آمد و هميشه كمتر از آن چه بايد ، كوشيده است .
اصولا عذر در خطاهاى كوچك و بدون تكرار پذيرفتنى است ، ولى اگر كسى يك عمر در حق ديگرى ستم و جفا روا داشته و حتى از مداراى او سوءاستفاده كرده باشد ، خود نيك مى داند كه عذرخواهى ، هيچ تأثيرى در جبران خطاهايش نخواهد داشت و كمتر از آن است كه كم ترين خطايش را جبران كند ، اما در رحمت الهى – بر خلاف تمام رابطه هاى شناخته شده و معادلات بشرى – هماره گشوده است و خداوند متعال از خود گناه كار به او مهربان تر است و سحاب رأفت و رحمت او بر هر خطايى مى بارد و هر گناهى را مى شويد . بنابراين ، كسى را نرسد كه از رحمت خدا مأيوس شود و خود را ناچار از تن دادن به عواقب و پى آمد گناه ببيند . نظام تربيتى ، كيفرى الهى هرگز چونان نظام هاى كيفرى بشرى – كه مجرم چاره اى جز تسليم شدن به حكم صادر شده و عقوبت و مرگ ندارد – نيست ، بلكه رحمت واسعه ى پروردگار به هر يك از بندگان خود – بر حسب برخى روايات – بيش از پانصد هزار برابر رأفت مادر نسبت به فرزند است .
بنابرانى ، اگر عصيان گر پس از بررسى اعمال خود ، به سرزنش و توبيخ خويش بپردازد و خود را بدبخت و شقى و كارهاى خود را غيرقابل بخشش ببيند ، اين جا است كه رحمت حضرت حق با اوج شمول و همه ى گنجايش ، دست اين ناتوان را گرفته و او را از وادى حيرت به سوى عفو بى كران خود برمى كشد و به يمن رحمت رحمانى با پاكان و نيكان محشور مى گرداند ، زيرا خداوند سبحان ، دل شكستگى و خودشكنى بندگان را بيش از هر عمل ديگرى مى پسندد .
بر اين اساس ، اگر فرد تبه كار نه تنها رفتار خود را زشت و سرزنش بار بداند، بلكه از خود نيز متنفر و بى زار گردد ، در واقع به حقيقت توبه دست يافته است كه بيش از هر چيزى قابليت جلب رحمت را دارد و توجه حضرت الهى را به خود معطوف مى سازد.
شتاب و تلاش در جلب رحمت خداوند متعال از بزرگ ترين ويژگى هاى بندگان صالح حضرت حق است و تمام زندگى آنان را مى توان در كلمه ى «بندگى» خلاصه كرد . اينان به هيچ رفتارى مبادرت نمى ورزند ، مگر آن كه رضايت و خواسته حضرت حق – جل و علا – را در آن به دست آورده باشند و با آن كه عبوديت بر سراسر زندگى آنان سايه افكن است ، خود را لحظه اى بى نياز از توجه و رحمت و مغفرت خداوند متعال نمى بينند و پيوسته دست طلب به سوى درگاه بى نياز دراز مى كنند و از او تأييد و توفيق روز افزون مى طلبند و اگر حال صالحان چنين باشد ، وظيفه ى غافلان روشن است .
بل أنا – يا الهى – أكثر ذنوبا ، و أقبح آثارا ، و أشنع أفعالا ، و أشد فى الباطل تهورا ، و أضعف عند طاعتك تيقظا ، و أقل لوعيدك انتباها و ارتقابا من أن أحصى لك عيوبى ، أو أقدر على ذكر ذنوبى ، و انما أوبخ بهذا نفسى طمعا فى رأفتك التى بها صلاح المذنبين ، و رجاء لرحمتك التى بها فكاك رقاب الخاطئين ؛
بلكه معبودا ! گناهان من از اين هم بيشتر و آثارم از اين هم زشت تر و كردارم به مراتب ناپسنديده تر است و خود در باطل سخت بى باك ترم و در فرمان بردارى تو ، خواب غفلتم عميق تر و نسبت به هشدارهاى تو كم هوش تر و فراموش كارتر از آنم كه بتوانم كاستى هايم را برايت بشمارم يا گناهانم را بر زبان آورم و اكنون تنها براى جهت جلب رأفت تو خود را توبيخ مى كنم و مى دانم كه راه اصلاح امور تبه كاران ، پناه آوردن به رأفت و رحمت حضرتت مى باشد و نيز به جهت اميدوارى به رحمتت – كه رهايى بخش خطاكاران از آتش است – خود را سرزنش مى كنم .
ناتوانى از اعتراف و شمول رحمت حق
بنده ى هوشيار هنگام اقرار و اعتراف ، مى داند كه هرگز در مقام عذرخواهى ، از عهده ى جبران تقصيرها و كوتاهى ها بر نخواهد آمد و هميشه كمتر از آن چه بايد ، كوشيده است .
اصولا عذر در خطاهاى كوچك و بدون تكرار پذيرفتنى است ، ولى اگر كسى يك عمر در حق ديگرى ستم و جفا روا داشته و حتى از مداراى او سوءاستفاده كرده باشد ، خود نيك مى داند كه عذرخواهى ، هيچ تأثيرى در جبران خطاهايش نخواهد داشت و كمتر از آن است كه كم ترين خطايش را جبران كند ، اما در رحمت الهى – بر خلاف تمام رابطه هاى شناخته شده و معادلات بشرى – هماره گشوده است و خداوند متعال از خود گناه كار به او مهربان تر است و سحاب رأفت و رحمت او بر هر خطايى مى بارد و هر گناهى را مى شويد . بنابراين ، كسى را نرسد كه از رحمت خدا مأيوس شود و خود را ناچار از تن دادن به عواقب و پى آمد گناه ببيند . نظام تربيتى ، كيفرى الهى هرگز چونان نظام هاى كيفرى بشرى – كه مجرم چاره اى جز تسليم شدن به حكم صادر شده و عقوبت و مرگ ندارد – نيست ، بلكه رحمت واسعه ى پروردگار به هر يك از بندگان خود – بر حسب برخى روايات – بيش از پانصد هزار برابر رأفت مادر نسبت به فرزند است .
بنابرانى ، اگر عصيان گر پس از بررسى اعمال خود ، به سرزنش و توبيخ خويش بپردازد و خود را بدبخت و شقى و كارهاى خود را غيرقابل بخشش ببيند ، اين جا است كه رحمت حضرت حق با اوج شمول و همه ى گنجايش ، دست اين ناتوان را گرفته و او را از وادى حيرت به سوى عفو بى كران خود برمى كشد و به يمن رحمت رحمانى با پاكان و نيكان محشور مى گرداند ، زيرا خداوند سبحان ، دل شكستگى و خودشكنى بندگان را بيش از هر عمل ديگرى مى پسندد .
بر اين اساس ، اگر فرد تبه كار نه تنها رفتار خود را زشت و سرزنش بار بداند، بلكه از خود نيز متنفر و بى زار گردد ، در واقع به حقيقت توبه دست يافته است كه بيش از هر چيزى قابليت جلب رحمت را دارد و توجه حضرت الهى را به خود معطوف مى سازد.
شتاب و تلاش در جلب رحمت خداوند متعال از بزرگ ترين ويژگى هاى بندگان صالح حضرت حق است و تمام زندگى آنان را مى توان در كلمه ى «بندگى» خلاصه كرد . اينان به هيچ رفتارى مبادرت نمى ورزند ، مگر آن كه رضايت و خواسته حضرت حق – جل و علا – را در آن به دست آورده باشند و با آن كه عبوديت بر سراسر زندگى آنان سايه افكن است ، خود را لحظه اى بى نياز از توجه و رحمت و مغفرت خداوند متعال نمى بينند و پيوسته دست طلب به سوى درگاه بى نياز دراز مى كنند و از او تأييد و توفيق روز افزون مى طلبند و اگر حال صالحان چنين باشد ، وظيفه ى غافلان روشن است .
اللهم و هذه رقبتى قد أرقتها الذنوب ، فصل على محمد و آله ، و أعتقها بعفوك ، و هذا ظهرى قد أثقلته الخطايا ، فصل على محمد و آله ، و خفف عنه بمنك ، يا الهى ، لو بكيت اليك حتى تسقط أشفار عينى ، و انتحبت حتى ينقطع صوتى ، و قمت لك حتى تتنشر قدماى ، و ركعت لك حتى ينخلع صلبى ، و سجدت لك حتى تتفقأ حدقتاى ، و أكلت تراب الأرض طول عمرى ، و شربت ماء الرماد آخر دهرى ، و ذكرتك فى خلال ذلك حتى يكل لسانى ، ثم لم أرفع طرفى الى آفاق السماء استحياء منك ، ما استوجبت بذلك محو سيئة واحدة من سيئاتى ؛
خداوندا ! گناهان گردنم را در بند كرده اند ، پس بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و به عفو خود آزادش گردان و گناهان بسيار بر دوشم سنگينى مى كنند ، پس بر حضرت محمد و دودمان او درود فرست و به فضل خود پشتم را سبك بار گردان . معبود من ! اگر آن قدر بگريم كه مژگانم بريزد و آن قدر فرياد زنم تا صدايم قطع شود و آن قدر در محضرت بايستم تا پاهايم متورم گردد و آن چنان برايت ركوع كنم كه كمرم بشكند و آن قدر سجده كنم كه ديدگانم از حدقه برون شود و در تمام عمرم خوراكم خاك و نوشيدنى ام آب خاكستر باشد و پيوسته تا زبان از كار بايستد تو را بخوانم و از شرم محضرت چشم به سوى آسمان بر ندارم ، هرگز شايسته زدودن يكى از گناهانم نخواهم بود.
.......................
دعاى آن حضرت عليه السلام به هنگام پگاه
o خدايا، بر محمد بنده و فرستاده ات و بر خاندان پاك او
از دعاهاى امام عليه السلام است در اقرار به گناه و درخواست بازگشت به
هنگام درخواست عفو و رحمت الهى به اين دعا با خداى متعال راز و
صحیفه سجادیه - دعای شماره ۴۸ - فراز ۵
اللَّهُمَّ مَنْ تَهَيَّأَ وَ
بنیاد صحیفه سجادیه در استان اصفهان در جهت توسعه فرهنگ قرآن و عترت براساس حدیث ثقلین در سال 1395 تاسیس گردید.
امید است این کتاب ازرشمند صحیفه سجادیه که تنها کتابی است که از سوی اهل بیت (ع) به نگارش درآمده و به عنوان زبور آل محمد و خواهر قرآن معروف است، بعد از قرآن و نهج البلاغه به آن توجه ویژه شود و در جامعه اسلامیمان مورد توجه و بهر برداری قرار گیرد.