در اين جا امام معصوم عليه السلام از خدا طلب بخشش مى كند و عرض مى كند كه گناه چنان بر من مسلط و آزادى را از من سلب كرده است ، كه در بند آن قرار گرفته ام .
آرى ، كسى كه اين سخن ، بيان حال او است ، به تمرد و طغيان خو كرده و پيوسته به نفس اماره اجازه سرپيچى مى دهد و نمى داند كه همين نفس اماره به حيوان سركشى مبدل خواهد شد كه از سوار خود سلب اختيار كرده و او را بدون مقصد به اين سو و آن سو خواهد برد و به صخره ها خواهد كوفت ، تا سرانجام عمرش در اين كشمكش سپرى شود و در آخرت به پى آمد آن گرفتار شود .
حقيقت حال هواپرستان كه نه نصحيت پذيراند و نه طالب صلاح ، جز اين نيست . اينان پيوسته از حقيقت جويى گريزان اند ؛ چنان كه قرآن كريم مى فرمايد :
(و اذا ذكر الله وحده اشمأزت قلوب الذين لا يؤمنون بالآخرة)
و چون خداوند متعال به يكتايى ياد شود ، دل هاى معاد ناباوران از تنفر لبريز مى گردد .
نيز حضرت نوح عليه السلام از امت خد به درگاه الهى چنين شكوه نموده و عرض مى كند :
(و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا أصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و أصروا و استكبروا استكبارا)؛
و من هر چه ايشان را به سوى تو خواندم ، تا بيامرزيشان ، انگشتان خويش بر گوش ها نهادند و جامه بر سر كشيدند و بر لجاجت خود پاى فشردند و سخت تكبر ورزيدند .
انسان در اثر رفتار و كردارهاى ناهنجار گاهى آن چنان استعداد پذيرش را از دست مى دهد كه ديگر هيچ عامل رشد و هدايت در وى كارگر نمى افتد ؛ همانند مريضى كه عفونت تمام وجود او را فرا گرفته و ديگر از طبيب و طبابت و دارو ، كارى ساخته نيست و همه چيز در او تأثير ندارد و تنها راه ، آن است كه خود را تسليم مرگ كند . سركشى ، رذيلت را ملكه ى راسخ نفس فرد مى كند و به انسان صورت كريهى مى بخشد كه حتى پيامبر اولوالعزم خدا هم نمى تواند وى را نجات بخشد . اين ، بدان جهت است كه او در بند ناگسستنى شهوت و گناه خود براى ابد زندانى شده است . از اين رو ، حضرت سجاد عليه السلام عرض مى كند : خدايا ! مرا از اسارت گناه رهايى بخش و بار سنگين غل و زنجير معصيت را از دوشم بردار .
امام عليه السلام اين خطر را آن چنان هلاك كننده مى داند كه حاضر است بهاى بسيار سنگينى براى جبران آن بپردازد و بدين لحاظ عرض مى كند : «خدايا ! اگر من آن قدر گريه كنم كه مژگانم بريزد و آن قدر فرياد بزنم كه صدايم قطع شود و بر پا بايستم تا پاهايم ورم كند و ... باز هم شايستگى عفو تو را نخواهم داشت .» البته مى دانيم گفته هاى امام معصوم از هر گونه لفاظى و مبالغه و – نعوذ بالله – دروغ يا سخن عاطفى و احساسى تهى است و عين حقيقت است و امام سجاد عليه السلام با اين بيان ، خطر غيرقابل جبران آلودگى به گناهان را به امت اسلامى گوشزد مى كند .
راستى ، رهبران ما بايد با چه زبانى حرف بزنند تا از خواب غفلت بيدار شويم ؟ مگر نه آن است كه رهبران ما معصوم و از گونه خطا مبرا و از حقايق عوالم هستى و آينده ى پس از مرگ آگاه هستند ؟! آيا به وقوع خطرهايى كه بر سر راه انسان كمين كرده اند ، ايمان نداريم ؟ و در صورت گرفتارى ، چه راهى براى نجات از اين گرداب سخت انديشيده ايم ؟
امام سجاد عليه السلام مى فرمايد : «اگر تمام عمر به خاك افتم و با فرياد زدن پيوسته ، صدايم قطع شود و هماره آب خاكسترآلود ، خوراكم باشد ، لياقت سر بلند كردن را نخواهم داشت .» حال آيا به راستى مى توان با چنين آينده ى محتملى شوخى كرد ؟ آيا مى توان آن را ناديده گرفت ؟ اميرمؤمنان در دعاى كميل مى فرمايد :
و هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض ؛
آسمان ها و زمين را در برابر عذاب قيامت توان پايدارى نيست .
آيا همه ى اين تعبيرها مبالغه است ؟ آيا امام معصوم ، امت خود را از مفاهيم غير واقعى مى ترساند ؟ آيا تمامى آيات كريمه ى قرآن كه درباره ى اهل گناه و خطاكاران و چگونگى كيفر ايشان آمده ، بيانات مسامحى است ؟
هرگز چنين نيست ، اين ماييم كه در خوش خيالى و خواب حيوانى مدهوشيم .
ديدى آن قهقهه ى كبك خرامان حافظ
كه ز سر پنجه ى شاهين قضا غافل بود
آرى ، بايد مآل انديش بود . و از هوا و هوس در زندگى چشم پوشيد . و به بندگى راستين خدا روى آورد . اميد آن كه الطاف حضرت ربوبى – جلت عظمته – شامل حال ما گردد كه البته جاى اميد بسيار است ، زيرا جناب حق هم چنان كه در ذات متعالى اش بى نهايت است ، در تمامى صفات جمال و كمالى خود – از جمله رأفت و رحمت و مغفرت – نيز بى منتها است .
عفو الهى بكند كار خويش
مژده ى رحمت برساند سروش
عفو خدا بيشتر از جرم ما است
نكته ى سر بسته چه گويى ، خموش !
گر چه وصالش نه به كوشش دهند
آن قدر اى دل كه توانى بكوش
رندى حافظ نه گناهى است صعب
با كرم پادشه عيب پوش
اللهم و هذه رقبتى قد أرقتها الذنوب ، فصل على محمد و آله ، و أعتقها بعفوك ، و هذا ظهرى قد أثقلته الخطايا ، فصل على محمد و آله ، و خفف عنه بمنك ، يا الهى ، لو بكيت اليك حتى تسقط أشفار عينى ، و انتحبت حتى ينقطع صوتى ، و قمت لك حتى تتنشر قدماى ، و ركعت لك حتى ينخلع صلبى ، و سجدت لك حتى تتفقأ حدقتاى ، و أكلت تراب الأرض طول عمرى ، و شربت ماء الرماد آخر دهرى ، و ذكرتك فى خلال ذلك حتى يكل لسانى ، ثم لم أرفع طرفى الى آفاق السماء استحياء منك ، ما استوجبت بذلك محو سيئة واحدة من سيئاتى ؛
خداوندا ! گناهان گردنم را در بند كرده اند ، پس بر حضرت محمد و خاندان او درود فرست و به عفو خود آزادش گردان و گناهان بسيار بر دوشم سنگينى مى كنند ، پس بر حضرت محمد و دودمان او درود فرست و به فضل خود پشتم را سبك بار گردان . معبود من ! اگر آن قدر بگريم كه مژگانم بريزد و آن قدر فرياد زنم تا صدايم قطع شود و آن قدر در محضرت بايستم تا پاهايم متورم گردد و آن چنان برايت ركوع كنم كه كمرم بشكند و آن قدر سجده كنم كه ديدگانم از حدقه برون شود و در تمام عمرم خوراكم خاك و نوشيدنى ام آب خاكستر باشد و پيوسته تا زبان از كار بايستد تو را بخوانم و از شرم محضرت چشم به سوى آسمان بر ندارم ، هرگز شايسته زدودن يكى از گناهانم نخواهم بود .
بخشش گناهان با فضل خدا
در اين جا امام معصوم عليه السلام از خدا طلب بخشش مى كند و عرض مى كند كه گناه چنان بر من مسلط و آزادى را از من سلب كرده است ، كه در بند آن قرار گرفته ام .
آرى ، كسى كه اين سخن ، بيان حال او است ، به تمرد و طغيان خو كرده و پيوسته به نفس اماره اجازه سرپيچى مى دهد و نمى داند كه همين نفس اماره به حيوان سركشى مبدل خواهد شد كه از سوار خود سلب اختيار كرده و او را بدون مقصد به اين سو و آن سو خواهد برد و به صخره ها خواهد كوفت ، تا سرانجام عمرش در اين كشمكش سپرى شود و در آخرت به پى آمد آن گرفتار شود .
حقيقت حال هواپرستان كه نه نصحيت پذيراند و نه طالب صلاح ، جز اين نيست . اينان پيوسته از حقيقت جويى گريزان اند ؛ چنان كه قرآن كريم مى فرمايد :
(و اذا ذكر الله وحده اشمأزت قلوب الذين لا يؤمنون بالآخرة)
و چون خداوند متعال به يكتايى ياد شود ، دل هاى معاد ناباوران از تنفر لبريز مى گردد .
نيز حضرت نوح عليه السلام از امت خد به درگاه الهى چنين شكوه نموده و عرض مى كند :
(و انى كلما دعوتهم لتغفر لهم جعلوا أصابعهم فى آذانهم و استغشوا ثيابهم و أصروا و استكبروا استكبارا)؛
و من هر چه ايشان را به سوى تو خواندم ، تا بيامرزيشان ، انگشتان خويش بر گوش ها نهادند و جامه بر سر كشيدند و بر لجاجت خود پاى فشردند و سخت تكبر ورزيدند .
انسان در اثر رفتار و كردارهاى ناهنجار گاهى آن چنان استعداد پذيرش را از دست مى دهد كه ديگر هيچ عامل رشد و هدايت در وى كارگر نمى افتد ؛ همانند مريضى كه عفونت تمام وجود او را فرا گرفته و ديگر از طبيب و طبابت و دارو ، كارى ساخته نيست و همه چيز در او تأثير ندارد و تنها راه ، آن است كه خود را تسليم مرگ كند . سركشى ، رذيلت را ملكه ى راسخ نفس فرد مى كند و به انسان صورت كريهى مى بخشد كه حتى پيامبر اولوالعزم خدا هم نمى تواند وى را نجات بخشد . اين ، بدان جهت است كه او در بند ناگسستنى شهوت و گناه خود براى ابد زندانى شده است . از اين رو ، حضرت سجاد عليه السلام عرض مى كند : خدايا ! مرا از اسارت گناه رهايى بخش و بار سنگين غل و زنجير معصيت را از دوشم بردار .
امام عليه السلام اين خطر را آن چنان هلاك كننده مى داند كه حاضر است بهاى بسيار سنگينى براى جبران آن بپردازد و بدين لحاظ عرض مى كند : «خدايا ! اگر من آن قدر گريه كنم كه مژگانم بريزد و آن قدر فرياد بزنم كه صدايم قطع شود و بر پا بايستم تا پاهايم ورم كند و ... باز هم شايستگى عفو تو را نخواهم داشت .» البته مى دانيم گفته هاى امام معصوم از هر گونه لفاظى و مبالغه و – نعوذ بالله – دروغ يا سخن عاطفى و احساسى تهى است و عين حقيقت است و امام سجاد عليه السلام با اين بيان ، خطر غيرقابل جبران آلودگى به گناهان را به امت اسلامى گوشزد مى كند .
راستى ، رهبران ما بايد با چه زبانى حرف بزنند تا از خواب غفلت بيدار شويم ؟ مگر نه آن است كه رهبران ما معصوم و از گونه خطا مبرا و از حقايق عوالم هستى و آينده ى پس از مرگ آگاه هستند ؟! آيا به وقوع خطرهايى كه بر سر راه انسان كمين كرده اند ، ايمان نداريم ؟ و در صورت گرفتارى ، چه راهى براى نجات از اين گرداب سخت انديشيده ايم ؟
امام سجاد عليه السلام مى فرمايد : «اگر تمام عمر به خاك افتم و با فرياد زدن پيوسته ، صدايم قطع شود و هماره آب خاكسترآلود ، خوراكم باشد ، لياقت سر بلند كردن را نخواهم داشت .» حال آيا به راستى مى توان با چنين آينده ى محتملى شوخى كرد ؟ آيا مى توان آن را ناديده گرفت ؟ اميرمؤمنان در دعاى كميل مى فرمايد :
و هذا ما لا تقوم له السماوات و الأرض ؛
آسمان ها و زمين را در برابر عذاب قيامت توان پايدارى نيست .
آيا همه ى اين تعبيرها مبالغه است ؟ آيا امام معصوم ، امت خود را از مفاهيم غير واقعى مى ترساند ؟ آيا تمامى آيات كريمه ى قرآن كه درباره ى اهل گناه و خطاكاران و چگونگى كيفر ايشان آمده ، بيانات مسامحى است ؟
هرگز چنين نيست ، اين ماييم كه در خوش خيالى و خواب حيوانى مدهوشيم .
ديدى آن قهقهه ى كبك خرامان حافظ
كه ز سر پنجه ى شاهين قضا غافل بود
آرى ، بايد مآل انديش بود . و از هوا و هوس در زندگى چشم پوشيد . و به بندگى راستين خدا روى آورد . اميد آن كه الطاف حضرت ربوبى – جلت عظمته – شامل حال ما گردد كه البته جاى اميد بسيار است ، زيرا جناب حق هم چنان كه در ذات متعالى اش بى نهايت است ، در تمامى صفات جمال و كمالى خود – از جمله رأفت و رحمت و مغفرت – نيز بى منتها است .
عفو الهى بكند كار خويش
مژده ى رحمت برساند سروش
عفو خدا بيشتر از جرم ما است
نكته ى سر بسته چه گويى ، خموش !
گر چه وصالش نه به كوشش دهند
آن قدر اى دل كه توانى بكوش
رندى حافظ نه گناهى است صعب
با كرم پادشه عيب پوش
و ان كنت تغفر لى حين أستوجب مغفرتك ، و تعفو عنى حين أستحق عفوك ، فان ذلك غير واجب لى باستحقاق ، و لا أنا أهل له باستيجاب ، اذ كان جزآئى منك فى أول ما عصيتك النار ، فان تعذبنى فأنت غير ظالم لى ؛
و اگر تو مرا شايسته ى بخشودن بدانى و ببخشايى ، يا سزاوار عفوم دانى و درگذرى ، نه چنين است كه من مستحق اين شايسته انگارى و بخشودگى ام . چون نخستين بار كه جرأت خلاف فرمان را از من ديدى ، جزاى من – همان وقت – جهنم بوده است ، پس اگر هم اكنون مرا عذاب كنى ، هرگز بر من ستم نرانده اى.
عدم استناد عفو الهى به استحقاق بنده
خداوند متعال در نظام بنده پرورى خود ، سياست خاصى را بر حسب مراتب وجودى بندگان اعمال مى كند كه گذشته از جنبه ى فضل و كرم ، در رشد و تعالى بندگان تأثيرى جدى دارد .
توضيح آن كه، اگر چه ذات گناه سبب عذاب است ؛ چنان كه قرآن كريم مى فرمايد:
(و من يعص الله و رسوله و يتعد حدوده يدخله نارا خالد فيها و له عذاب مهين)؛ و هر كس از خدا و رسولش سرپيچى كند و از مرزهاى الهى تجاوز كند ، خداوند او را جاودانه در آتش مى اندازد و عذابى خواركننده در انتظار وى خواهد بود.
ولى عفو و مغفرت جناب حق مهر و داغ استحقاق عذاب را از چهره ى جان آنان مى زدايد . اصولا خداوند سبحان پيوسته راه انسان ها را به سوى هدف آفرينش هموارتر مى كند ، چه غرض از خلقت ، تكامل انسان ها است ، نه آن كه انسان را بيافريند و هر كس كه تخلف و نافرمانى كند ، حتما مستوجب عقوبت گردد و خداوند در عقوبت وى شتاب روا دارد ، چرا كه اين روش با غرض حكيمانه ى دستگاه الهى متناسب نيست ؛ چنان كه در فراز نهم نيز مفاد آيه ى يازدهم سوره يونس را ياد كرديم .
بنابراين ، آن چه مطلوب حضرت حق است ، رسيدن آدمى به مقصد اعلاى آفرينش است ، تا انسان با تمام ضعف و ناتوانى و نيز دشمنى شيطان و نقش مخرب نفس اماره ، گاهى كندتر و گاهى شديدتر به جوار قرب الهى برسد .
از اين رو ، همواره در ناموس تكوين و منطق تشريع و نظام كيفرى ، اين عفو است كه حكم مى راند ، مگر آن كه گستاخى از حد بگذرد .
بر اين اساس ، بخشش و عفو الهى ، در پرتو الطاف حق شكل مى گيرد و گرنه بندگان فاقد استحقاق اند ، زيرا بنده با نخستين گناهى كه مرتكب مى شود ، مستحق عقوبت و آتش مى گردد ، پس اگر از سوى بنده استحقاقى وجود دارد ، همانا استحقاق عقاب است . بنابراين ، هرگز نمى توان عفو خداوندى را به استحقاق بنده مستند ساخت ، بلكه به عنصرى از ناحيه ى آن كريم خطاپوش مستند مى گردد ، كه همان الطاف خاص و مغفرت عام سبحانى است .
كوتاه سخن آن كه : اگر خداوند متعال با اولين تخلف ، بر بندگان سخت بگيرد ، ظلم بر بنده نخواهد بود ، زيرا طبع گناه همين است ؛ آتشى است كه خود برافروخته است و دودى است كه از همين آتش برمى خيزد :
طبقات جحيم را ديدم
طبقاتش تمام گرديدم
خبر از هيزم و زغال نبود
چيزى از بهر اشتعال نبود
هيچ كس آتشى نمى افروخت
ز آتش خويش هر كس مى سوخت
لزوم استفاده از رحمت حق در راه تكامل روز افزون
توجه به اين نكته نيز ضرورى است كه دل خوشى افراطى و بى جاى بندگان به لطف الهى سخت خطرخيز است ، چرا كه آدمى را به تسويف و پشت هم اندازى توبه گرفتار مى سازد و فرصت بسيار مغتنم را تباه مى گرداند و اين استفاده ى نادرست ، مانع رشد و تكامل انسانى و موجب شرمندگى و سرافكندگى هميشگى مى گردد كه فشار خرد كننده ى حسرت ناشى از آن در روز حشر ، براى هيچ كس قابل تحمل نيست .
بنابراين ، اگر چه با لطف حضرت حق صدها دفتر سياه از غبار گناه شسته مى شود ، ولى نبايد كار بنده به جايى برسد كه خود با قلم عمل در پايان دفتر عمر رسما بنويسد كه نمى خواهم كسى در نوشته هايم تصرف كند !
بر اين اساس ، تلاش آدمى بايد در اين مسير باشد كه از رحمت واسعه ى خداوند كريم در راه تكامل روز افزون و برون رفت از دائره ى طبيعت بهره جويد و بداند كه مسير چنان دراز است كه اگر در تمامى عمر لحظه اى به فراغت نگذراند و قائم الليل و صائم النهار باشد و در سراسر عمر بر اين تصميم پايدارى ورزد و همواره سوز درون در جگر و اشك داغ بر گونه داشته باشد ، هنوز در پيمودن اين طريق ، گام بلندى برنداشته است ؛ چنان كه اميرمؤمنان عليه السلام به همين نكته اشاره فرموده است :
فو الله لو حننتم حنين الوله العجال و دعوتم بهديل الحمام و جأرتم جؤار متبتلى الرهبان و خرجتم الى الله من الأموال و الأولاد التماس القربة اليه فى ارتفاع درجة عنده أو غفران سيئة أحصتها كتبه و حفظتها رسله ، لكان قليلا فيما أرجو لكم من ثوابه و أخاف عليكم من عقابه ؛
به خدا سوگند ، اگر همانند شترانى كه فرزند خود را گم كرده اند ناله كنيد و همانند كبوتران نالان شويد وچون راهبان و زاهدان بريده ازدنيا فرياد بزنيد و از مال و فرزندان در راه خدا ، بگذريد ، تا يك درجه از درجات قرب الهى را دريافت كنيد و يك سيئه كه كاتبان و فرستادگان خداوند متعال ثبت كرده اند ، از شما بخشوده شود ، نسبت به ثوابى كه من اميد آن را براى شما دارم يا عقابى كه من از آن بر شما ترسانم ، بسيار اندك خواهد بود .
الهى ، فاذ قد تغمدتنى بسترك فلم تفضحنى ، و تأنيتنى بكرمك فلم تعاجلنى ، و حلمت عنى بتفضلك فلم تغير نعمتك على ، و لم تكدر معروفك عندى ، فارحم طول تضرعى و شدة مسكنتى ، و سوء موقفى ؛
اى معبود من ! اكنون كه من (سيه روى) را در پس پرده ى خطاپوشت پنهان ساختى و رسوايم نكردى و به كرم خود در عقوبتم درنگ روا داشتى و شتاب نكردى و به فضل و رحمتت با من صبورى كردى و زلال هميشه جارى و دير آشناى احسانت را تيره نساختى ، پس بر زارى دير پاى و اوج درماندگى و جايگاه ناپسندم رحمت آر.
...........................