بخشى از دعاى شماره 20 از صحيفه سجاديه :
وظائف يك مسلمان :
عدل گستر باشيد.
خشم خود را فرو خوريد.
فتنه
- تــازه ها
- متن دعا
- فراز صحیفه
آمار بازدید
هنگامى كه خبر مرگ كسى به او مى رسيد و ياد مرگ مى نمود، بخش اول
نعى: خبر مرگ دادن. بود از دعاى او عليه السلام وقتيكه خبر مرگى به او داده مى شد يا آنكه خود آن امام به خاطر مى آورد مردن را.
متذكر شدن مرگ از صفات جليله است زيرا كه اين صفت سبب شود ادبار به دنيا و اقبال به آخرت را، و باعث شود قرب به معبود را و بعد از مخلوق را، از رسول خدا (ص) مروى است كه آن بزرگوار فرمود: افضل زهد در دنيا متذكر شدن مردن است و افضل بندگى تذكر مرگ است، و افضل تفكر و خيال نمودن يادآوردن مرگ است پس كسى كه سنگين نمايد او را تذكر مردن مى يابد قبر خود را بستانى از بستانهاى بهشت، الله ذكرنا الموت.
خدايا رحمت فرست بر محمد و آل او.
و كفايت كن ما را از درازى آرزو.
آفت بزرگ در انسان درازى آرزوست كه نهايت دورى است از جهت او به معبود.
حضرت اميرالمومنين (ع) در بعضى از خطب نهج البلاغه مى فرمايد: از همه چيز زيادتر بر شما مى ترسم از طول اميد و آرزو.
و در بعضى از روايات است كه انسان سوار اسب شود و بسم الله نگويد شيطان رديف او سوار شود و به او گويد: بخوان او گويد: صوت ندارم گويد: خيال و آرزو نما، اين صفت رذيله معلوم است قلب را سياه كند و ميل انسان را به بندگى كم كند و دوستى دنيا را زياد كند پس كفايت مومنين از طول اميد عبارت از دفع او است نظير قوله تعالى: كفى الله المومنين القتال.
و كوتاه كن او را از ما به راستى كردار.
بدان كه انسان از اينكه در او قوى سپرده شده است از خيرات و شرات و او را مقابل ملك قرار داده است محال است كه بى خيال و آرزو باشد والا انسان نيست پس لابد در او اميد و آرزو است لكن طول او آفت است در انسان مثل آنكه خيال كند كه خانه بنا نمايم و در او مدت مديدى زندگى كنم يا ثوب و كتاب و فرشى بخرد كه بعد از بيست سال محتاج اليه است نه اينكه طعامى طبخ كند كه بعد از چند دقيقه دفع جوع به او كند اگر چه اين مقدار هم خوب نيست لكن آفت او مثل آفت اول نيست پس انسان نفس خود را چنان كامل نمايد كه در زمانى كه هست اميد و رجاء و مظنه آن نداشته باشد كه در زمان بعد خواهم داخل شد، مراد به صدق عمل آن است كه رفتار و كردار و گفتار او
نباشد مگر به رضاى خدا در هيچ يك از مذكورات اميد نداشته باشد كه توانم جاى آورد و در عبارت خود غير از خدا نظرى او را نباشد به عبارت اخرى مى تواند صدق عمل آن بود كه فعل او باقول او موافق باشد نه اينكه قول او قول زهاد و عمل او عمل ابناء دنيا باشد فقرات اخيره بر اين دلالت دارد.
تا اينكه اميد نداشته باشم تمام نمودن آنى را بعد از آنى ديگر و دقيقه ى بعد از دقيقه ى ديگر چنانكه از جناب ختمى مآب رسيده كه دو پلك چشم بلند مى نمايم اميد حيات و زندگى ندارم كه او را به زير آورم.
و آرزو بكنيم دريافتن روزى را پس از روزى، حضرت نوح (ع) دو هزار و چند صدسال زندگى نمود خانه بنا ننمود چون صبح مى شد مى گفت اميد ندارم كه داخل در شب شوم و چون داخل در شب مى شد مى فرمود: اميد ندارم كه صبح نمايم.
و نه پيوسته نمودن نفسى را به نفسى و نه گذاشتن قدمى را جاى قدم ديگر مردن را به نصب عينين خود نمايد او را حاضر داند نه غايب خود را اسير مرگ داند نه غير را چنانكه بالعيان از ابناء دنيا مشاهده شود.
.......................
دعاى آن حضرت است در حق فرزندانش عليهم
از دعاهاى آن حضرت است در يارى جستن از خدا براى اداى وام
o
و از دعاى امام عليه السلام بود، درباره درخواست كمك نمودن بر پرداخت وام
هنگامى كه سحاب آسمان و تابش برق (و بارش باران) را مى ديد و غرش