بخشى از دعاى شماره 20 از صحيفه سجاديه :
وظائف يك مسلمان :
عدل گستر باشيد.
خشم خود را فرو خوريد.
فتنه
- تــازه ها
- متن دعا
- فراز صحیفه
آمار بازدید
دفع مکر دشمنان، بخش دوم
فوادح: جمع فادحه يعنى سنگينيها.
انتصار: انتقام.
يعنى: پس نظر نمودى تو اى خداى من به سوى ضعف من از برداشتن چيزهاى سنگين، و عجز من از انتقام كشيدن من از كسى كه قصد نمود مرا به محاربه ى او، و تنهائى من از بسيارى عدد آنكه دشمنى كرده است مرا و كمين كرده است مرا در آنچه به كار در نياوردم در آن فكر خود را.
ازر: پشت.
فلل: شكستن و باز نمودن، حده: سوره و تندى.
يعنى: پس ابتدا نمودى به يارى من و محكم نمودى پشت مرا به قوه ى خود پس شكستى از براى من تيزى او را، گردانيدى او را بعد از جمع بسيار تنها، بلند نمودى پاشنه مرا بر آن.
اللغه: غليل حرارت تشنگى و مراد كينه است.
غيظ: خشم.
عص: دندان گرفتن شواء اطراف بدن را گويند. متعارف است كه انسان در حالت غضب و تعجب اطراف بدن خود به دندان گيرد خصوصا سبابه ى خود را يعنى: گردانيدى تو آنچه راست كرده بود او را بازگرديده شده به او، پس بازگردانيدى او را شفاء ندارد او خشم خود را ساكن ننموده كينه ى خود را، به تحقيق به دندان گرفت اطراف انگشتان خود را و برگشت منحرف.
سرايا جمع سريه عسگر و لشگر جمع آورى نمود.
يعنى: به تحقيق كه وعده خلاف كردند لشگرهاى او.
شرك: دام.
مصائد: جمع صيد.
تفقد: جستجو.
توكيل: به ديگرى واگذار نمودن.
يعنى: بسا ظلم كننده ى كه ظلم نموده است مرا به كيدهاى خود، و بر پا نموده است دام صيد خود را براى من، و گماشت به من جستجوى رعايت خود را.
اللغه: اضباء در كمين نشستن.
طريده: شكار و صيد.
فريسه: هم شكار لكن كشته.
انتهاز: غنيمت دانستن، بشاشه: شكفتگى و خنده روى بودن.
ملق: چاپلوسى.
خنق: غيظ و كينه.
يعنى: در كمين نشست براى من كمين نمودن شيراز براى شكار خود، منتظر شده از براى غنيمت يافتن براى شكار كشته و حال اينكه ظاهر كند براى من شكفتگى چاپلوسى و نگاه مى كند مرا بر سختى كينه.
اللغه: دغل: فساد.
سريره: مقابل علانيه.
انطوى: پيچيدن.
ركس: سرنگون نمودن.
زبيه: به ضم زاء حفره ئيست كه از جهت شير حفر نمايند.
يعنى: پس چون ديدى اى خداى من دائمى تو و بزرگى تو فساد پنهانى او را، و زشتى آنچه پيچيده است در او سرنگون نمودى او را به مغز سر او در حفره ى خودش .
اللغه: مهوى از هوى يعنى محل سقوط.
انقماع: رجوع نمودن.
استطاله: سركشى نمودن.
ربق: ريسمانى كه در او حلقه او است كه به او بهايم را بندند.
ساحه: ميدان و صحراء.
يعنى: برگردانيدى او را در محل افتادن او در حفره ى او پس برگشت بعد از سركشى جوار در ريسمان آن چنانى كه بود تقديركننده كه به بينند مرا در آن، به تحقيق نزديك بود اينكه نازل شود به من اگر رحمت تو نبود آنچه فرود آورد به سراى خود.
.....................
دعاى آن حضرت عليه السلام است به هنگام درخواست
از دعاهاى آن حضرت است هر گاه كه روزى او تنگ مى شد
o خدايا،
و از دعاى امام عليه السلام بود، در ترس (از خداوند)
- خداوندا، تو مرا
چون از ظالمان عالم ستمى به وى مى رسيد يا از آنان ناپسندى مى ديد