• بخشی از دعای 49
بلاء كهنه شدن، حول: تغير و تبديل و نقل از حالى به حالى شدن.
قوله و به جلال عطف است باسمك العظيم.
يعنى: بار خدايا سئوال مى كنم تو را به حق تو كه واجب است بر جميع بندگان تو، و به نام بزرگ تو آن نامى كه امر نمودى رسول خود را كه تسبيح نمايد تو را به آن نام، و به بزرگى ذات بزرگ تو كه كهنه نمى شود و تغيير نمى يابد و از حال خود نمى گردد و فانى نمى شود.
بدان كه حق به معنى قدر و منزله است و بسيارى اوقات در لغت و عرف حق را گويند در شى ء ثابت در ذمه و گاهى اطلاق كنند در اولويت در تصرف، و مراد به حق در مقام معنى دوم، و حق لازم از جانب رب الارباب در ذمه ى عبيد و بندگان نتوان احصاء نمود از آن جمله حق حيوه و زندگانيست.
تسليه: دفع اندوه و حزن نمودن.
و ان تتنينى در نسخ مشهوره بثاء مثلثه و ياء بعد از نون از اثناء به معنى صرف و برگردانيدن. در بعضى از نسخ از اثاب يعنى ثواب بده تو مراد اين انسب است باء حرف جر در هر يك از فقرات متعلق است به فعل گذشته و باء در فقره ى اخيره به معنى الى است.
يعنى: اينكه رحمت بفرست بر محمد و آل او و اينكه بى نياز كنى مرا از هر چيز به بندگى تو، و اينكه تسليت دهى نفس مرا از دنيا بترس خود، و اينكه بر گردانى مرا به سوى بسيارى از كرامت خود به رحمت تو.
پس به سوى تو مى گريزم، و از تو مى ترسم، و به تو فرياد رسى مى جويم، تو را اميد دارم، و مر تو را مى خوانم، و به سوى تو التجاء مى كنم، و به تو اعتماد دارم، و از تو يارى مى جويم، به تو برمى گردم و بر تو توكل مى كنم و بر وجود تو و كرم تو تكيه مى نمايم.
.................................