بوده است از دعاء و تضرع آن سيد بزرگوار عليه الصلوه و السلام در اقرار نمودن به گناه و التماس قبول توبه و بازگشت آن به خداى سبحانه و تعالى كه پاك از عيوب و نقايص است و بزرگ و برتر است از هر بزرگى و برترى بدان كه اعتراف به معصيت و بازگشت نمودن از خوبى بنده است كه موفق شده است به اين خصلت حميده و خداى عزوجل دوست دارد بنده ى را كه اعتراف به معصيت خود نزد او نمايد و از او طلب عفو نمايد و گرنه او را صفت متكبرين است خصوصا تكبر نمودن به خداى عزوجل بلى اعتراف نمودن معصيت خالق نزد مخلوق ظاهرا جايز نباشد بلكه بتوان دعوى نمود كه نزد خالق نيز جايز نيست كه اقرار به معصيت نمايد مگر اينكه غرض او معذرت و طلب عفو نمودن باشد.
بار خدايا به درستى كه شان چنين است كه مانع مى شود مرا از سئوال نمودن از حضرت احديت تو سه صفت يعنى سه عيب و منقصت در من است كه هر يك باعث و سبب آن شده است كه از حضرت تو سئوال نمايم.
خلال: به كسر خاء جمع خله به فتح خاء است مثل خصال و خصلت لفظا و معنا اما خلال به فتح خاء به معنى وسط و اثناء است مفرد است از براى خلل به فتح خاء يا به ضم خاء به معنى فرجه و ثقب است.
و منه قوله تعالى: فجا سوا خلال الديار بدان كه انسان اگر تامل فى الجمله در وجود خود نمايد و ملاحظه ى الطاف و انعام و افضال خدا در حق خود نمايد به واسطه ى ارتكاب معصيتى از معاصى اگر چه گناه كوچك باشد نخواهد سئوال از خدا نمود به عبارت اخرى خجالت و حياء مانع او شود از سئوال پس انسب آن بود كه امام عرض نمايد كه مانع من شود گناه من از مسئلت نمودن. مى توان جواب داد از اينكه خداى عزوجل روف و فياض و جواد و حنان و منان و كريم و عطوف و رحيم است مطلق مخالفت او مانع طلب عفو نمودن نيست مگر اينكه مقام بى باكى و هتاكى و تجرى بيرون آيد اين است كه امام عليه السلام خصال سه گانه را مانع دانسته است نه مطلق معاصى ثلاث صفت است از براى خلال و غرض از صفت تخصيص است.
و مى كشاند مرا بر سئوال نمودن از تو يك خصلت، تحدو از حداء ابل است پس تعبير بلازم معنى شود يعنى برمى انگيزاند مرا يا اينكه مى راند مرا به سئوال نمودن از تو چنانچه بر معنى اخير در مجمع البحرين تصريح نموده است.
خله: به فتح خاء معجمه نه به ضم يا به كسر آن.
...................................