اللغه: قبضه در عرف مردم كف دست را گويند و در مقام كنايه از استيلاء و قدرت است.
حوى: اى اشتمل.
ضم: اجتماع، تدبير: كارى كردن از روى تفكر و عقل يعنى عاقبت امر ملاحظه نمودن از دبر لكن تدبير الله عبارت است از واداشتن در امرى كه صلاح و حكمت او در او باشد.
تقلب: زير بالا كردن، القضاء الحكم، مشيه: اراده ى اصلح و علم با صلح داشتن.
شرح: يعنى داخل در صبح شديم ما در استيلا و قدرت تو فرومى گيرد و شامل مى شود ما را پادشاهى و سلطنت تو، جمع مى كند ما را مشيه تو، و تغيير و تبديل مى نمائيم ما به سبب امر و حكمت تو، و تصرف مى نمائيم ما در تدبير تو، نيست از براى ما فعل و شغلى مگر آن چيزى كه تو حكم نمودى و نيست از جهت ما از خير مگر آن چيزى كه اعطاء نمودى تو.
تذنيب: غرض از اين كلام خود را فناء صرف داشتن و معدوم بحت در امور خود لكن در افعال خيريه نه شريه و لذا تعبير بلنا فرمود و حيز ذكر فرمود تا اينكه توهم جبر در امور نشود و گفته نشود كه انسان آلت صرفست هر چه در عالم وجود آيد موجد حقيقى او است حتى شبع كه از جهت انسان حاصل آيد از اكل طعوم ايجاد سيرى او كند به حسب مجرى عادت شايد خلاق عالم عنايت كند بسط كلام در مقام ديگر شود.
............................