زلفه و زلفى: قرب و نزديكى.
حمال: بضم حاء و تشديد ميم جمع مكسر عبارت از حاملين.
غيب: امر مستور و پنهان.
قبائل: جمع قبيله فرقه و طايفه.
اطباق: جمع طبق و از براى او معانى ذكر شده كه يكى از معانى، طبق متعارف است، كه يكى از متاع خانه است كه در زبان مردم سينى و مجمعه اش گويند.
ارجاء: جمع رجا، مقصور جانب هر چيزى را گويند.
خزان: بضم خاء و تشديد زاء جمع خازن عبارت از نگهدارندگان مال و غير آن به عبارت اخرى حفظه.
زجر: ترسانيدن و صيحه زدن.
السحاب: ابرء صوت: آواز، زجل، آواز و صداهاى رعد.
سبح: به تخفيف به معنى شناورى من قوله تعالى و كل فى فلك يسبحون.
برد: به معنى روانه شدن و جارى شدن.
حفيفه: به معنى دويدن و جهيدن.
لمع و التمعت: يعنى روشنائى، صاعقه: آتشى است كه از رعد و برق ظاهر شود، ثلج برف، برد: تگرگ، هبوط: نزول، قطر: قطره هاى باران، لواعج: شدايد، عوالج: تلاطم، كيل: اسم آلتى است، كه پيمانه كنند، مثقال: عبارت از مقدارى است كه مقدارش هيجده نخود است اگر شرعى باشد مراد، و اگر صيرفى است بيست و چهار نخود است.
........................