اخلاق و كردار ناپسند
بخشی از دعای ششم صحیفه سجادیه :
پناه ببرید به خداوند بزرگ از
عبارت ساده ى «هيچ موجودى معدوم نمى شود» على رغم سادگى ، عمق زيادى دارد .
اين قانون را پيش از هر جا ، در قرآن و روايات و ادعيه مى بينيم . البته كاوش هاى عقلى هم به آن رسيده است ؛ به طورى كه يكى از اصول دقيق حكمت متعاليه ى صدرايى به شمار مى آيد . صدرالمتالهين مى گويد : «نه هيچ موجودى معدوم مى شود و نه هيچ معدومى موجود مى گردد، بلكه اقيانوس بى حد و نهايت هستى هر دم با جلوه اى نو ، عجايب و بدايعى را به مرتبه ى ظهور مى رساند و در حقيقت كل اين كثرات ، امواجى از اقيانوس بى پايان حقيقت مطلقه ى وجود مى باشد .»
البته «لاوازيه» به همين قضيه (هيچ موجودى معدوم نمى شود) اشاره كرده است ، ولى مقصود او فعل و انفعال ها و تجزيه و تركيب هاى عناصر در عالم ماده است . پس او در واقع فقط از يك گوشه ى اين قانون تكوينى پرده برداشته است ، ولى از شمول اين اصل در همه ى عوالم و نيز از مفاد عكس اين قضيه كه «هيچ معدومى نيز موجود نمى گردد» كاملا بى اطلاع بوده است .
«محقق قونوى» نيز بدين حقيقت اشاره كرده است كه اعيان خارجى به تمام حقيقت ، از عالم غيبت نازل نشده است ، بلكه آن چه فرو فرستاده شده تنها بخشى از حقيقت آنها است و تمام حقيقت هر چيزى در خزاين حضرت رب متعال است . از اين رو ، غناى ذاتى و افعالى حضرت ربوبى هرگز پايان پذير نخواهد بود .
قرآن كريم در موارد متعدد به اصل فوق اشاره نموده است :
1. (و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم)؛
هيچ چيز نيست مگر آن كه گنجينه هاى آن نزد ما است و به جز مقدار معين از آن فرو نمى فرستيم .
بنابراين ، آن چه در دنيا مى بينيم ، تنها مقدارى از حقيقت هر شى ء است و تمام حقيقتش در خزاين پروردگار متعال موجود است .
2. (و الله هو الغنى الحميد)؛
تنها خداوند است كه بى نياز و ستوده است .
3. (فأينما تولوا فثم وجه الله)؛
به هر طرف روى كنيد ، به سوى خدا روى آورده ايد .
4. (كل شى ء هالك الا وجهه)؛
هر چيزى جز ذات او نابود است .
قرآن كريم با بيانات فوق ، بدين حقايق اشاره فرموده است ، كه خداوند بى نياز است و همه جا ، وجه خدا است و همگان به هلاكت و نابودى گرايند و فقط وجه خداست كه براى ابد باقى است .
در هر حال ، در عرفان نظرى مباحث بسيار دقيقى مطرح شده است ، كه با بسيارى از كلمات معصومين عليهم السلام به ويژه ادعيه ى ماثور متناسب است . بزرگان ما در فن عرفان با دعاهاى امامان عليهم السلام محشور بوده اند و مضامين بلند آنها با ذوق اين متألهان رازدان هم سنخ بوده است و از اين ميان ، دو شخصيت بزرگ بهتر از همه در تطبيق عرفان و قرآن موفق بوده اند ؛ يكى حضرت امام خمينى رحمه الله در مصباح الهدايه و شرح دعاى سحر و شرح حديث عقل و جهل و ديگرى علامه طباطبائى رحمه الله در رسالةالولاية و الرسائل التوحيدية. اين دو بزرگوار به اين نكته ى دقيق توجه فرموده اند و در راه گسترش و فتح اين باب در اخبار و آيات و ادعيه كوشيده اند ، ولى اين آثار علمى گران بها تا كنون آن چنان كه بايد و شايد ، مورد عنايت محققان قرار نگرفته اند.
حضرت امام خمينى رحمه الله از روايت منقول از امام باقر عليه السلام «لما خلق الله العقل استنطقه ثم قال له أقبل فأقبل ثم قال له أدبر فأدبر...» نكته اى دقيق و ظريف را استنباط فرموده است . ايشان بر آن است كه نظام هستى و گستره ى آن همان عقل منشرح مى باشد و بر حسب همين عقل است كه ثواب و عقاب بر فعل آدمى مترتب مى گردد و هر موجودى در حد سعه ى ظرفيت خود از اين عقل برخوردار است .
و يا من لا تبدل حكمته الوسائل ؛
اى كسى كه افعال حكمت آميز او معلل به علت ها و محكوم وسايل نيست !
گستره ى نظام على - معلولى و غلبه ى حكمت خداوند بر قانون علت و معلول
نظام على - معلولى در اين جهان بر همه ى كارها و افعال موجودات - اعم از ذى شعور و فاقد شعور - حاكم است و تخلف از اين نظام در هستى ، محال است و هيچ گاه مصلحت انديشى مردمان نمى تواند كم ترين تغييرى در واقعيت حاكم ايجاد كند ، بلكه تمامى مصالح فردى و شخصى محكوم قوانين حتمى نظام على - معلولى نظام هستى است و تخلف از آن ناممكن است . بنابراين ، همه ى تصميم ها و اقدام هاى موجودات در افق تاثير آن شكل مى گيرد ، ولى مى دانيم كه خداوند متعال ، خلاق جهان و نظام عليت و معلوليت است و هر رابطه ى على ، يكى از افعال او و قراردادى الهى است و محال است پديده اى حاصل آيد ، مگر آن كه علت قطعى او در خارج موجود باشد ؛ بنابراين ، قانون عليت مخلوق اراده ى ازلى خالق متعال بوده و محال است خدا محكوم افعال خود باشد و آن چه خود آفريده ، بر وى سلطه يابد و حكم براند .
از اين رو ، در دعاى شريف كميل كه رازهاى بسيار را تبيين كرده است ، مى خوانيم : «و ذل لها كل شى ء.» ؛ يعنى هيچ چيز بر او حاكم نيست و همه ى وسايل و علت ها و اسباب جهان هستى در اختيار و تابع اراده ى او است .
بنابراين ، اگر حكمت خداوندى به چيزى تعلق گرفت ، علت تام همان اراده ى او است و اين عليت نسبت به معلول حتميت دارد ؛ بدين معنا كه اگر اراده ى خدا به وجود چيزى تعلق گرفت ، آن شى ء قطعا تحقق مى يابد و به هيچ وجه تخلف در آن شى ء راه ندارد ، ولى اين اراده و اين علت بر خدا حاكم نيست ؛ يعنى چنين نيست كه اگر اراده حاصل شود، خدا بايد چنين يا چنان كند ، بلكه خدا مى تواند بر خلاف همان اراده عمل كند و در صورتى كه اراده اى بر خلاف اراده ى نخست پيدا شد ، در واقع علت تامه ى آن معلول ، همان اراده ى دوم خواهد بود . بنابراين ، آن چه را كه خداوند متعال اراده مى كند ، از حاكميت مطلقه ى حضرت رب العالمين ناشى مى گردد ؛ يعنى آن چه متعلق اراده ى خداست ، تغييرناپذير است و اين تبدل ناپذيرى هم از ناحيه ى خداست .
علامه طباطبائى رحمه الله در ذيل آيه ى شريفه ى : (و ما تلك بيمينك يا موسى قال هى عصاى أتوكأ عليها و أهش بها على غنمى ولى فيها مآرب أخرى ؛ اى موسى ! آن چيست در دستت ؟ عرض كرد : عصايى است كه بر آن تكيه مى دهم و به وسيله ى آن براى گوسفندانم برگ درخت مى ريزم و كارهاى ديگرم را با آن انجام مى دهم .) مى فرمايد : سر فرمان خداوند سبحان كه فرمود : (ألقها يا موسى ؛ اى موسى ! عصايت را بيافكن) و آن گاه حضرت موسى عصا را زمين انداخت و ديد كه عصا به مار تبديل شد : (فاذا هى حية تسعى ؛ پس ناگاه مارى شد كه مى خزيد) آن بود كه حضرت موسى عليه السلام نبايد در جواب عرض مى كرد : «اين عصا است» بلكه بايد مى گفت : «آن چه در دست من است همان كه تو اراده فرمايى ، آن چه تو بخواهى همان خواهد بود» زيرا عصا بودن عصا براى كسى حتمى است كه جز آن نخواهد و نتواند ، ولى خدايى كه همه چيز در يد قدرت او است ، عصا بودن عصا براى او حتمى نيست و بدين جهت به محض آن كه توسط موسى عليه السلام به زمين افكنده شد ، به مار هولناكى تبديل شد . پس سبب ها و علت ها حاكم بر نظام خلق ، حكمت و مشيت او را متبدل نخواهد ساخت و بر او حاكم نيست ، بلكه حكمت و تدبير او است كه عليت را به علت و معلوليت را به معلول مى بخشد .
مطلبى را كه امام معصوم عليه السلام در اين فراز فرموده است ، بعدها «ابن سينا» در پاسخ اشكال متكلمان به فلسفه بيان كرده است . او مى گويد : «متكلمان جبر على و معلولى را به حضرت حق نيز سرايت داده و گفته اند : چون خداوند علت تامه است ، معلول حتما بايد حقق شود و جود معلول و علت ، اثر قهرى آن خواهد بود و در اين زمينه كارى از علت ساخته نيست و از خود اختيارى نخواهد داشت ، زيرا فاعل نسبت به معلول وجب قطعى است .» آن گاه ابن سينا چنين پاسخ داد : «قانون جبر على اگر چه نسبت به معلول خود حتميت و قطعيت و جزميت دارد ، ولى نسبت به حضرت حق - جل و علا - «وجب عنه» است نه «وجب عليه» يعنى گذشته از آن كه خود فعل ، معلول است ، حتميت آن فعل نيز معلول خدا است . بنابراين ، حتميت فعل ناشى از اراده ى خدا است و خواسته است كه حتم باشد ، نه آن كه حتميت حاكم بر خدا باشد .»
توضيح بيشتر مسئله اين است : آن لحظه كه خالق ، جهان را آفريد همه چيز از او سرچشمه يافت و در همان لحظه ى خلقت اشيا ، همه چيز از جمله قانون عليت به وجود آمد و چون نسبت معلول له علت ، حتميت بود خلقت ما سوا در دم صورت پذيرفت و قبل از خلقت نه علتى بود و نه معلولى و نه حقيقت معلول . بنابراين ، هر چه هست فعل حضرت حق و در چارچوب اراده ى او است .
بدين ترتيب ، اگر تاثير علت در معلول ، قطعى است ، خود اين مسئله متعلق اراده ى حضرت حق و برخاسته ى از آن است .
مثلا دارويى كه دردى را تسكين مى دهد ، اين رابطه را خدا قرار داده و اگر مى خواست ، مى توانست همان داروى ضد درد را دردآور و يا بى خاصيت بيافريند . بنابراين ، تمام رابطه ها در نظام آفرينش همانند خود موجودات ، آفريده ى حق سبحانه مى باشند .
و يا من لا تنقطع عنه حوائج المحتاجين ، و يا من لا يعنيه دعاء الداعين ، تمدحت بالغناء عن خلقك و أنت أهل الغنى عنهم ، و نسبتهم الى الفقر و هم أهل الفقر اليك ؛
اى كسى كه خواسته هاى نيازمندان هيچ گاه از تو قطع نخواهد شد و اى كسى كه هرگز دعاى حاجت مندان او را خسته نمى سازد ! تو خويش را به بى نيازى از خلق ستوده اى و تو از خلق خود بى نياز بالذاتى و بندگانت را در فقر و نياز به خود نسبت داده اى و آنان با تمام وجود به تو محتاج هستند.
............................
دعاى آن حضرت عليه السلام است در اعتراف
از دعاهاى آن حضرت است در ترس از خدا
o خدايا، مرا راست و
و از دعاى امام عليه السلام بود، براى خود در اقرار به گناه، پس از تمام
چون دفع رنج و بلائى از او مى شد يا به مطلوب و نعمتى از
بنیاد صحیفه سجادیه در استان اصفهان در جهت توسعه فرهنگ قرآن و عترت براساس حدیث ثقلین در سال 1395 تاسیس گردید.
امید است این کتاب ازرشمند صحیفه سجادیه که تنها کتابی است که از سوی اهل بیت (ع) به نگارش درآمده و به عنوان زبور آل محمد و خواهر قرآن معروف است، بعد از قرآن و نهج البلاغه به آن توجه ویژه شود و در جامعه اسلامیمان مورد توجه و بهر برداری قرار گیرد.