اخلاق و كردار ناپسند
بخشی از دعای ششم صحیفه سجادیه :
پناه ببرید به خداوند بزرگ از
محدث اين كلام از نجم الدين يا على بن سكون كه معروف به ابن سكون است كه يكى از ثقات علماى اماميه است، و يا سيد عميد الدين شارح تهذيب علامه كه خواهر زاده ى او نيز هست.
بدان كه ابن سكون محدث غير از ابن سكون است كه در زمان امام على بن موسى الرضا عليهما الصلوة والسلام بوده و اما خبر دهنده كه نجم الدين باشد حال او معلوم نيست لكن مثل عميد العلماء كه از او خبر مى دهد دلالت دارد بر خوبى حال او جلالت و بزرگى او.
فرمود: نجم الدين خبر داده ما را شيخ سعيد ابوعبدالله محمد بن احمد بن شهريار خزينه دار خزانه ى آقاى ما اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليه السلام اين شيخ محمد فقيه و صالح بود و ملقب بود به مفجع از زيادتى حزن و اندوه او بر اهل بيت عصمت عليهم الصلوة والسلام ملقب به اين لقب شده است، و صحيح المذهب و خوش اعتقاد بود و از بزرگان مذهب اماميه بود.
در ماه ربيع الاول از سال پانصد و شانزده در حال خواندن او و من گوش مى دادم.
فرمود خازن: شنيده ام اين ادعيه را با صحيفه و يا قرائت را از شيخ صدوق راست گوى ابى منصور محمد بن احمد بن عبدالعزيز عكبرى مقدس رحمة الله عليه از ابوالمفضل محمد بن عبدالله شيبانى، عكبرا قريه اى است كه در بغداد، شيبانى را جماعتى از اصحاب تضعيف نموده اند اگر چه صاحب روايات كثيره است.
فرمود شيبانى: كه خبر داده است مرا شريف ابوعبدالله جعفر بن محمد بن جعفر بن الحسن بن الحسن بن اميرالمؤمنين على بن ابيطالب عليهم الصلوة والسلام، رئيس آن طائفه جليله بوده است معتمد و موثق بوده است عمر شريف او از نود سال گذشته در ماه ذى القعده سنه ى سيصد از دنيا رحلت نمود.
فرمود: شريف كه: خبر داده است مرا عبداله بن عمر بن الخطاب روغن فروش در سال دويست و شصت و پنج از هجرت دليل بر خوبى عبدالله روايت نمودن ثقه از اوست و طعن او هم گفته نشده است علاوه بر آن صاحب كتاب هم هست كه او را از خالوى خود روايت نمايد.
فرمود: كه خبر داده است مرا خالوى من على بن نعمان اعلم، اعلم كسى را گويند كه لب بالاى او شكافته شده باشد على بن نعمان كوفى بود روايت از حضرت على بن موسى الرضا عليه الصلوة والسلام مى نمايد، مؤمن و صالح و خوش عقيده بود و واضح الطريقه.
على بن نعمان فرمود: خبر داده است مرا عمر بن متوكل ثقفى از پدر خود متوكل بن هارون، اختلاف شده است كه كسى كه روايت صحيفه را از يحيى نمايد كيست، جمعى را عقيده آن است كه راوى متوكل بن عمرو بن متوكل است و كيف كان امر سهل است بعد از اينكه انتساب صحيفه به آن امام عالى مقام معلوم و از واضحات است چنانچه در سابق ذكر شد.
فرمود پسر هارون: ملاقات نمودم يحيى پسر زيد بن على بن الحسين عليه السلام را و او روانه بود به سمت خراسان پس سلام نمودم بر او پس فرمود به من: از كجا مى آيى عرض نمودم از حج مراجعت نموده ام، پس سئوال نمود از من از اهل و اقارب خود و پسران عم خود كه در مدينه بودند و مبالغه نمود در سئوال از احوال جعفر بن محمد عليهماالسلام والصلوة پس خبر دادم او را از احوال خويشان او و اندوه او و حزن جعفر بن محمد عليه السلام از شهيد شدن زيد پدر يحيى زيد بن على بن الحسين عليه السلام.
پس فرمود يحيى به من: كه بوده است عموى من محمد بن على عليه السلام اشارت نمود بر پدر من به ترك خروج و دعوى سلطنت و امامت نمودن به او شناسانيده است و اعلام كرده است كه اگر خروج كند و جدا شود از مدينه آن چيزى مى باشد كه: به سوى آن چيز است گرديدن امر او يعنى كشته مى شود، و خبر داد چه خواهد شد عاقبت امر او.
آيا ملاقات نمودى تو پسر عموى من جعفر بن محمد عليه الصلوة والسلام را عرض نمودم بلى فرمود: از من چه مى فرمود؟ خبر بده به من عرض نمودم فداى تو شوم من خوش ندارم خدمت شما عرض نمايم چيزى كه شنيدم من او را از او پس فرمود: آيا مرا به مرگ مى ترسانى بياور آن چيزيكه تو شنيدى او را.
پس عرض نمودم كه: شنيدم آن حضرت مى گفت به درستى كه تو كشته مى شوى و بالاى درخت آويخته مى شوى چنانكه پدر تو كشته شد و بر درخت آويخته شد.
پس صورت مبارك او متغير گرديد و فرمود: هر چه خدا خواهد همان مى شود.
اى متوكل به درستى كه خداى عزوجل تقويت نموده است اين امر را به ما و گردانيده از جهت ما علم و شمشير را پس جمع شده است دو چيز از براى ما و تخصيص داده است پسران عم ما را به علم تنها.
پس عرض نمودم فداى تو شوم به درستى كه من مى بينم مردمان را ميل و رغبت ايشان به پسر عموى شما زيادتر از شما و پدر شما است پس فرمود به درستى كه عموى من محمد بن على عليه السلام و پسر او جعفر بن محمد عليهماالسلام خواندند و دعوت نمودند مردم مرا به سوى زندگانى و ما دعوت نموديم مردم را به سوى مردن، بدانكه همين عبارت دلالت بر بدى حال يحيى مى كند.
پس عرض نمودم: اى پسر پيغمبر صلى الله عليه و اله آيا ايشان داناترند يا شما؟ پس سر شريف خود را به پائين انداخت مدتى بعد سر بلند نمود و فرمود: از براى همه ماها علم است مگر اينكه ايشان مى دانند هر چيزى را كه ما مى دانيم و نمى دانيم ما هر چيزى را كه ايشان مى دانند.
پس فرمود: به من: آيا نوشتى از پسر عموى من چيزى را؟ عرض نمودم بلى فرمود: نشان بده او را به من پس بيرون آوردم به سوى او وجوهى از علم را يعنى از مسائلى كه از زراره شنيده بودم و بيرون آوردم به سوى او دعائى را كه فرموده بوده است او را ابوعبدالله بر من و خبر داده است مرا كه، پدر من محمد بن على فرموده است به من و خبر داده است به من كه او از دعاى پدر من حضرت على بن الحسين عليه السلام روحى فداه است كه از دعاى صحيفه كامله است.
پس نظر نمود در آن يحيى تا اينكه رسيد به آخر آن پس فرمود به من: آيا اذن مى دهى كه بنويسم اين را؟ پس عرض نمودم يابن رسول الله صلى الله عليه و اله آيا طلب اذن مى نمائى در چيزى كه او از شماست.
اما در مقام قسم استعمال مى شود در اين مورد ظاهر چنين باشد به قرينه ى برخاستن متوكل و بوسيدن سر يحيى را از شوق و شعف. يعنى قسم به خدا البته بيرون مى آورم به سوى تو صحيفه ى از دعاء كامل از آن دعائى كه حفظ نمود او را پدر من يحيى از پدر خود به درستى كه پدر من وصيت نموده است مرا به حفظ و نگهداشتن او و منع نمودن او را از غير اهل او، گفت عمير پدر من متوكل گفت پس راست شدم و سر او را بوسيدم و عرض نمودم، اى پسر پيغمبر صلى الله عليه و اله و به درستى كه من هر آينه اميدوارم اينكه نيك بخت نمايد مرا خدا در زنده بودن و مردن به ولايت و دوستى شما.
انداخت صحيفه اى را كه من به او داده بودم به جانب غلامى كه با او بود و فرمود به او: كه بنويس اين دعا را به خط واضح خوب و بده به من شايد حفظ نمايم او را، پس به درستى كه طلب نمودم من او را از جعفر عليه السلام حفظه الله نداد به من او را.
گفت متوكل اين مطلب را بعد از اينكه از يحيى شنيدم پس پشيمان و نادم گرديدم من بر امرى كه بجاى آوردم و ندانستم چه كنم و نبود حضرت ابوعبدالله عليه الصلوة والسلام كه داد او را به من فرموده باشد اينكه ندهم او را به كسى، يعنى غرض او اين نبود زيرا كه كلمه لم بر تمام جمله از مستثنى و مستثنى منه وارد شده است نظير اين نحو كلام در كلام فصحاء و بلغاء زياد است.
عيبه صندوقچه را گويند فض شكافتن، يعنى پس طلب نمود صندوقچه را پس بيرون آورد از آن صحيفه را كه قفل داشته و مهر زده بود.
پس نظر نمود، به مهر و گريه نمود پس شكست مهر را و قفل را باز نمود بعد نشر نمود صحيفه را و گذاشت بالاى دو چشم خود و ماليد او را به صورت خود.
فرمود: يحيى به خدا قسم اى متوكل اگر نمى گفتى از براى من قول پسر عموى مرا اينكه بدرستى كه من كشته مى شوم و به دار آويخته مى شوم، هر آينه نمى دادم صحيفه را به تو و هر آينه بودم بر او بخل كننده لكن من مى دانم كه قول او صدق است و گرفته است آن قول را از پدران خود و او خواهد شد پس ترسيدم، اينكه واقع شود مثل اين علم به سوى بنى اميه لعنهم الله پس كتمان نمايند او را و ذخيره كنند او را در خزانه هاى خودشان از براى خودشان پس بگير اين صحيفه را و نگهدار تو او را براى من و حافظ باش به او.
پس زمانى كه خداوند حكم نمود از امر من و امر اين جماعت آنچه راكه حكم كننده است پس اين صحيفه امانت من است در نزد تو تا اينكه بدهى او را به دو پسر عموى من محمد و ابراهيم دو پسر عبدالله بن الحسن بن الحسن بن على عليهماالسلام آن دو نفر جانشين من هستند در امر صحيفه بعد از من.
............................
دعاى آن حضرت عليه السلام است در درود
از دعاهاى آن حضرت است در درود بر پيروان و تصديق كنندگان پيامبران
و از دعاى امام عليه السلام بود، هنگامى كه به او ستم مى شد يا از
هنگامى كه سحاب آسمان و تابش برق (و بارش باران) را مى ديد و غرش
بنیاد صحیفه سجادیه در استان اصفهان در جهت توسعه فرهنگ قرآن و عترت براساس حدیث ثقلین در سال 1395 تاسیس گردید.
امید است این کتاب ازرشمند صحیفه سجادیه که تنها کتابی است که از سوی اهل بیت (ع) به نگارش درآمده و به عنوان زبور آل محمد و خواهر قرآن معروف است، بعد از قرآن و نهج البلاغه به آن توجه ویژه شود و در جامعه اسلامیمان مورد توجه و بهر برداری قرار گیرد.