بود از دعاى آن بزرگوار وقت شدت و مشقت و مشكل شدن كارها بدان كه شك نيست كه پيغمبر و اولاد او را كرامتى بود، كه دنيا از بر ايشان به طريق سعه بگذرد لكن مشى و طريقه ى ايشان به طريق مردمان بود بلكه از اين كه سيد ناس به ايست امور دنيويش مختل بشود تا اينكه ضعفاء ناس از ملاحظه ى حال ايشان در صبر باشند.
مروى است كه چنان دنيا بر حضرت على بن الحسين تنگ شد كه كمال فقر و اختلال در امور ايشان واقع شد دنيا را ممثل نمود و بر او فرمود: چه مى خواهى از ما چرا دست از ما برنمى دارى؟ عرض نمود: به سبب طلاق دادن جد تو است و من با شما عداوت دارم به واسطه ى طلاق جد شما.
روايتى سيد شارح سيد عليخان نقل مى فرمايد: در نظرم نيست كه در ضمن كدام دعا است و مضمون آن اين است كه وقتى حسن بن على عليهماالسلام
در دنيا بر او ضيق شد از ندادن معاويه آن مبلغى را كه همه ساله مى بايست بدهد، آن امام (ع) نامه اى به معاويه نوشتند كه امر مختل است، از براى ندادن حق الصلح شب پيغمبر (ص) را در خواب ديد كه به او اعتراض نمود كه اى پسر از براى دنيا به ظالم نامه مى نويسى؟ عرض حال خود به جد نمود حضرت دعائى به او تعليم فرمود.
موسى بن جعفر اظهار فقر خود را به هارون مى كند و مى فرمايد چيزى ندارم كه پسران خود را زن بدهم و دختران خود را شوهر.
................................