الخيره: به كسر خاء و سكون الياء به معنى اختيار نمودن مثل الفديه به معنى الفداء و به فتح ياء نيز به معنى اختيار است بعضى گفته اند به سكون به معنى عطاء نمودن است و به فتح به معنى اختيار نمودن است.
مجمع: اسم زمان و مكان.
خصم: مدعى بر غير و او لفظى است بر يك و دو و جماعت اطلاق مى شود. يوم الفصل و يوم الجمع روز قيامت است.
يعنى: اى خداى من اگر بوده است خير و خوبى از براى من نزد تو در تاخير انداختن گرفتن حق تو از براى من و اسقاط نمودن و دادرسى نمودن از كسى كه ستم و جور نموده است مرا تا روز جدائى نمودن و زمان جمع شدن مدعى و مدعى عليه.
تاييد: تقويت.
صبر: حبس نفس از جزع و فزع.
دائم: به معنى هميشه و ثابت.
يعنى: پس رحمت بفرست بر محمد و آل او و تقويت نما تو مرا از جانب خودت به عزمى راست و صبرى پاينده.
سوء: بالضم به معنى قبح.
الرغبه: به معنى سئوال و طلب نمودن و گاهى اطلاق شود بر حريص بودن بر چيزى.
هلع: بالتحريك به معنى حرص و جزع و قلت صبر و بعضى گفته اند: كه هلع اسم حيوانى است در پس كوه قاف است روزى هفت صحراء علف مى خورد و هفت دريا آب مى آشامد و مع ذلك هم و حزن فردايش را دارد كه روز آينده ى او چه خواهد شد.
يعنى: پناه بده تو مرا از زشتى و سئوال و زارى نمودن در نزد اهل حرص.
بدانكه حرص صفت رذيله اى است در انسان كه حقيقتا زهرى است
كشنده و باعث مى شود بر اينكه انسان محروم شود از فايز شدن به درجات عاليه و داخل شدن در دركات نيران مولمه زيرا كه به واسطه ى اين صفت رذيله مرتكب مى شود بسيارى از محرمات الهيه را پس مداوا نمايد خود را از اين مرض مهلك به ملاحظه نمودن دنائت و پستى و بى اعتبارى دنيا را و اعراض نمودن انبياء و اصفياء از او و ملاحظه نمودن جنات و رضوان و حور و قصور كه خداى تعالى قرار داده است به صبركنندگان بدهد محرومان از او در آخرت آرزو مى نمايند كه اى كاش در دنيا گوشتهاى بدن ما را به مقراض قطعه قطعه مى كردند و منشار بر سر ما مى گذاشتند و ما را جدا مى نمودند و مبتلا به حرص نمى شديم و از اين نعم و احسان خداى خود محروم نمى بوديم و رانده نمى شديم و آن روز نيز روزى است كه تمنا و آرزو به حال ايشان فائده و سودى ندارد.
...........................