اخلاق و كردار ناپسند
بخشی از دعای ششم صحیفه سجادیه :
پناه ببرید به خداوند بزرگ از
و اما دلائل عقلى عدم امكان كمال مطلق، در اولين روز تولد، از مسير كيفيت، خلقت انسان و خصايص ذاتى و عرضى موجودات آغاز مى شود. در اين بحث اثبات مى گردد كه تمامى صفات و كمالات خود در وجود انسانها عرضى و تركيبى مى باشد و در وجود خداوند متعال ذاتى است. كمالات عرضى و تركيبى، قهرا از مسير حركات تدريجى پيدا مى شود و ظهور آنى آن، طفره است و طفره هم محال مى باشد.
براى اثبات اين حقيقت كه تكامل انسان از همين خط تدريجى امكان دارد و بدون تدريج، تكامل قابل ظهور نيست، لازم مى آيد كه ابتدا درباره ى خصايص ذاتى شى ء و خصايص تركيبى بحثى ايراد كنيم.
خصايص ذاتى، به آن آثارى مى گويند كه از ذات شى ء سرچشمه مى گيرد و براى پيدايش آن آثار، به چيزى سواى ذات، احتياج نيست، مانند جسمانيت براى جسم و ظلمانيت براى ظلمت، و حرارت براى آتش، و برودت براى يخ. يخها به دليل يخ بودن، سردند و اين غلط است كه كسى به ديگرى بگويد يخها را سرد كن. و همچنين آتشها به دليل آتش بودن، حركت و حرارتند، غلط است بگويند آتشها را داغ كن و به آتش حرارت بده. همچنين هر موجودى به دليل ذات خود، واجد خاصيتى است كه آن خاصيت، به دليل ذات، پيدا شده است. مثلا ماده به همان آفرينش ابتدائى، ملازم با ابعاد ثلاثه ى طول و عرض و ارتفاع بوده است و به دليل همين ماديت، جسمانيت هم بوده و جسمانيت هم داشته است، كسى نيامده ابعاد ثلاثه را و يا جسمانيت را با چيز ديگرى تركيب كند كه از اين تركيب، ماده ى محدود پيدا شود. در اين رابطه فلاسفه مى گويند: الذاتى لا يعلل. يعنى ذاتيات، علت خارج از ذات ندارند، يعنى آثار ذاتى، با يك علت سواى ذات، به وجود نيامده كه اگر آن علت را از ذات بگيرند معلول هم كه همان اثر ذاتى باشد، سلب گردد. مثلا مى توانند بگويند پارچه را با چه رنگ كرده اى؟ زيرا رنگ پارچه عرض است، نه اثر ذاتى. جواب مى دهند كه با رنگ سرخ يا مثلا بنفش، اما نمى توانند بگويند كه رنگ را با چه چيز رنگ كرده اى؟ يا سرخ و زرد را با چه سرخ و زرد كرده اى؟ زيرا اين رنگ، اثر ذاتى رنگ است، نه اثر تركيبى. پس به طور كلى، آثار ذاتى و يا ذاتيات، به چيزهائى مى گوئيم كه همراه ذات شى ء است و با عدم شى ء نيست. در برابر آثار ذاتى، آثار تركيبى قرار مى گيرد، يعنى آثارى كه معلول علتها مى باشند كه اگر علتها نباشند، معلولها هم نيستند. مى پرسند هوا را با چه سرد كردى و با چه گرم؟ يعنى گرما و سرماى هوا خاصيت ذاتى هوا نيست بلكه با علت ديگرى مانند برودت، سرد مى گردد، و يا مى گويند در و ديوار خانه را با چه چيز زينت داده اى و يا رنگ كرده اى؟ در جواب، علت پيدايش رنگها و زينتها ذكر مى گردد. پس در آفرينش، هر چيزى را كه محصول علت و معلول است، اثر تركيبى مى ناميم كه از تركيب دو يا چند چيز پيدا مى شود، مانند تركيب حرارت با هوا براى پيدايش هواى گرم. و آثار ذاتى فقط علت تنها يا معلول تنها مى باشد، چيزى است كه به دليل ذات پيدا شده نه به دليل تركيب ذاتى با ذات ديگر. و اكنون در اطراف خصايص وجودى انسان، مانند علم و قدرت و حكمت و عقل و شعور و روح در اطوار مختلف، و يا تن و بدن و اجزاء آن در شكلهاى متفاوت بحث مى كنيم كه آيا اين آثار و خواص، خواص و آثار ذاتى ماده و بدن است يا خواص و آثار تركيبى؟ يعنى آيا ما انسانها يه دليل جسم بودن و به دليل بدن و تن بودن، علم و عقل هستيم و يا قدرت و حكمت هستيم؟ و آيا به دليل جسمانيت، روح و جان، و يا شعور و آگاهى هستيم؟ يا اين خواص و آثار به نام علم و قدرت، معلول علتهاى متفاوت و مختلفى است كه بر اساس همان علتها در وجود ما ظاهر مى گردد كه اگر آن علتها باشد، علم و شعور هم هست، و اگر نباشد نيست. اگر اين خاصيتها و آثار، اثر ذاتى ماده و جسمانيت ما باشد، آثار ذاتى از ذات، قابل انفكاك نيست و هر جا ذات باشد، آثار ذاتى آن هم هست، مثلا مى گوئيم دليل عقل و علم و روح و شعور و ادراك، همين جسمانيت بدن ما و ماديت تن ما مى باشد. اگر چنين باشد، اولا ظهور اين آثار، بتدريج غلط مى شود و ثانيا اين آثار، قابل انفكاك از تن ما و وجود ما نخواهد بود زيرا در اينجا معلول عين علت، و علت عين معلول است و بلكه علت و معلول در كار نيست، يعنى ما به دليل همين كه جسم هستيم. جان هم هستيم، علم و ادراك هم هستيم، و ساير كمالات. با اينكه مشاهده مى كنيم جسمانيت و ماديت ما به جاى خود، محفوظ است وليكن از علم و ادراك و روح و جان خبرى نيست، و در اين صورت، چنانچه تمامى اجسام عالم در يك چنين خصايصى مشترك مى بودند، جايز نبود كه هفتاد كيلو جسم انسان، عقل و شعور داشته باشد و هفتاد كيلو سنگ و آهن و يا خاك و آجر، چنين خصايصى نداشته باشند، زيرا اين خصايص مانند ابعاد، ملازم ماده و جسمانيت است و لوازم ذاتى از ذات، قابل انفكاك نيست. پس همانطور كه انسانها و حيوانها و سنگ و آجرها در ابعاد ثلاثه مشترك بودند و با هم تفاوتى نداشتند، لازم بود كه در ساير خصايص هم مانند روح و جان و يا عقل و شعور، مشترك باشند و با هم تفاوت نداشته باشند، با اينكه تفاوت، از زمين تا آسمان است. به علاوه، انسان با حفظ جسمانيت و ماديت، گاهى واجد خصايص نامبرده و گاهى هم فاقد آن مى شود. هنگام خوابيدن و يا مردن، با اينكه جسميت ما به حال خود محفوظ است، كمالات ما و عقل و شعور و حيات ما به صفر برمى گردد و چنان مى شويم كه مساوى با خاك و سنگ شده ايم. ظهور عرضى و تدريجى اين كمالات و يا سلب آن، برهانى است روشن بر اينكه تمامى خصايص وجودى انسان، مخصوصا علم و حيات، محصول تركيب و يا علت و معلول مى باشد، يعنى اشياء و اجناس مختلف و متفاوت در وجود انسان، با يكديگر تركيب مى شوند و از هر تركيبى، اثر مخصوصى ظاهر مى شود كه مجموعه ى آن آثار تركيبى و يا علت و معلولى، چيزى به نام انسان يا به نام علم و حكمت در وجود انسان شده است.
در اينجا مى گوئيم، تمامى خاصيتها و آثار، چه از نوع خواص و آثار روحى باشد مانند علم و شعور و حيات و قدرت، و چه از نوع آثار مزاجى و بدنى باشد مانند گرسنگى و تشنگى و غرائز و عواطف، همه ى اينها محصول عرض و تركيب و يا علت و معلول است كه هر چه آن عوارض و تركيبات و هندسه ها و فرمولها توسعه پيدا كند آثار و خواص آن هم توسعه پيدا مى كند، و هر چه كمتر باشد، خواص و آثار هم كمتر است، و مخصوصا ظهور علم و حكمت در وجود انسان. مشاهده مى كنيم كه معلم انسان، چه از نوع بشر باشد و يا فرشتگان، علم و دانش را كم كم و به تدريج، به انسان تعليم مى دهد. در واقع سخنان و راهنمائيهاى آموزگار، با سازمان مغز و ادراكات انسان، تركيب مى شود و از اين تركيب، چه از نوع ضبط در حافظه باشد، مانند تعليمات انسان، و چه از نوع فراگيرى با تفكر و تصور، و چه از نوع وحى الهى و استعدادى كه خداوند به انسان مى دهد، همه ى اينها چيزهائى است كه با سازمان وجود و ادراكات انسان، تركيب مى گردد و از اين تركيبات، محصولى به نام علم و حكمت، ظاهر مى شود. بنابراين، انسان يك معجونى است كه محصول هزاران هزار علتهاى متفاوت و مختلف مى باشد و ظهور آنى اين تركيبات و تحولات، يك نوع طفره است كه طفره محال مى باشد، يعنى براى ظهور علم و حيات، هزاران هزار نوع مواد مختلف، بايستى با يكديگر تركيب شوند و همه ى اينها با روح حيات، تركيب گردند تا از اين تركيبات متفاوت، يك انسانى آماده براى فهميدن، به وجود آيد و باز كلمات و عبارات و علوم و اشارات و هدايتهاى حسى و فكرى، همه ى اينها بايستى به خورد انسان داده شود. پس خواه، سازنده ى يك چنين معجونى خدا باشد يا خلق خدا، قهرا يك معجونى است كه ظهور آنى آن طفره به حساب مى آيد، و طفره محال است زيرا خواص و آثارى كه محصول عرض و تركيب و علت و معلول است، بدون ابتدا و انتها ممكن نيست. اول علتها و اجزاء مركب به وجود مى آيد و بعد از آن، آن اجزاء و علتها با يكديگر تركيب و مهندسى مى شود، دنباله ى آن، انسانى آماده براى فهميدن. و بعد از اين آمادگى، تعليمات به وجود مى آيد، قهرا ابتدا و انتها و حركت از وسط پيدا مى شود كه اگر عبور از وسط، لغو شود، ابتدا و انتها هم لغو مى گردد، و اين لغويت در صورتى ممكن است كه تمامى اين خاصيتها و آثار، خاصيت ذاتى ماده باشد نه خاصيت تركيبى. اگر خاصيتى، ذات ماده بود، به محض وجود ماده خاصيتها و آثار هم بود و ابتدا و انتها و وسط، لغو مى شد، مانند كسى كه ظرف آبى آورده است، به محض اينكه ظرف را پر از آب مى كند، آب دارد و لازم نيست كه با آن آب، آب درست كند، با يك عمل و اراده، آب به همراه خود آورده است ولى اگر آن آب را بخواهد رنگين و يا شيرين كند، عمل ديگرى لازم دارد.
نتيجه ى بحث اينكه تمامى خاصيتها و آثار وجود انسان، از علم و حكمت و شعور و ادراك و كم و زياد همه ى اينها، محصول تركيبها و علت و معلولها مى باشد و ظهور آنى اين تركيبات با اراده ى خدا يا با اراده ى خلق خدا ممكن و ميسر نيست، و مخصوصا ظهور تعليمات، يعنى اول بايستى خداوند انسانى بسازد و بعد علم و حكمت به او تعليم دهد، و اين علم و حكمت، از خط آگاهى به انسان داده مى شود كه قهرا، ظهور آن با كندى و يا به تدريج انجام مى گيرد.
............................
دعاى آن حضرت عليه السلام است در اظهار فروتنى
از دعاهاى آن حضرت است هنگام استخاره
o خدايا، من به علم و
از دعاهاى امام عليه السلام است هنگام بامداد و شامگاه
- سپاس خداى را
امام سجاد عليه السلام در مقام رهبت خداپرستى با خداى خود به اين دعا
بنیاد صحیفه سجادیه در استان اصفهان در جهت توسعه فرهنگ قرآن و عترت براساس حدیث ثقلین در سال 1395 تاسیس گردید.
امید است این کتاب ازرشمند صحیفه سجادیه که تنها کتابی است که از سوی اهل بیت (ع) به نگارش درآمده و به عنوان زبور آل محمد و خواهر قرآن معروف است، بعد از قرآن و نهج البلاغه به آن توجه ویژه شود و در جامعه اسلامیمان مورد توجه و بهر برداری قرار گیرد.