ديده ى انسان اگر چه در ظاهر فقط به يك صورت – آن هم گريستن – واكنش عاطفى از خود بروز مى دهد ، ولى عوامل جارى شدن اشك گوناگون است ؛ گاهى شوق و گاهى طلب حاجت و گاهى پشيمانى از گناه و هنگامى شرمندگى نسبت به عمل و در پاره اى اوقات احساس كمبود و نقصان و در مواقع ديگر ترس از عذاب و گاهى عظمت محضر و خشيت از مقام جلال الهى ، سرشك از ديدگان جارى مى سازد . لسان الغيب مى گويد :
اشك حرم نشين نهان خانه ى مرا
زان سوى هفت پرده ، به بازار مى كشى
و راستى انسان اين اشك حرم نشين را به سادگى بر گونه ها روان نمى سازد . شنيده ايم كه وقتى خبر شهادت مرحوم آيت اله حاج آقا «مصطفى خمينى» - در «نجوف اشرف» به دست عمال خبيث شاه ايران «محمد رضا پهلوى» - را به پدر بزرگوارش ، بنيان گذار جمهورى اسلامى ايران ، آيت الله العظمى ، امام خمينى رحمه الله دادند ، آن مرد عظيم المنزله به هيچ وجه نگريست و حتى در جلسه ى ختم آن شهيد سعيد كه مصيبت هاى اهل بيت بازگو شد ، نگريست ، اگر چه عادت و دأب ايشان در مجالس روضه و سوگوارى چنان بود كه شدت گريه مى كردند ، ولى در آن جلسه به شدت از خود مقاومت نشان دادند ، تا مبادا دشمنان اسلام آن اشك را نشانه ى عجز و ناتوانى در مقابل دشمن خدا تلقى كنند و نقشه ى خود – يعنى شكستن رهبرى انقلاب – را عملى شده بيابند . بنابراين ، اين قطره ى پرده نشين كه بسيار پر ارج و قيمت است ، نبايد به سادگى جز در محضر حضرت حق ظاهر و از سر شوق يا خوف و خشيت و به قيمت رضا و مغفرت مبدأ متعال تقديم محضر حضرت ربوبى گردد .
از اين رو ، امام معصوم عليه السلام مى فرمايد : اگر نفس ، طغيان كرد و شيطان دام ضلالت گسترد و دل به سياهى آلوده شد ، ولى در عين حال اين شرم سارى از محضر تو بود كه قلب را شكست و اشك چشم را روان ساخت و لوح دل با قطرات سوزان شست و شو يافت و كدورت گناه كم رنگ گرديد ، آن گاه سختى دل به تدريح به نرمى گراييد و فرد با صداى لرزان به ساحت رب العزه عرض حاجت برد .
دو نكته ى آموزنده در كلام امام سجاد عليه السلام
1. در محضر غير خدا نبايد اشك ريخت ، زيرا خشوع فقط خاص حضرت حق است و هيچ كس ديگر لايق آن نيست ؛ بنابراين ، تنها محضرى كه سزاوار گونه ى اشك آلود و رازدار قلب شكسته است ، خداى مهربان است كه در مقابل خضوع بندگان ، هر دو جهان را به ايشان مى دهد و غفور و شكور است .
2. بسيارى از كمبودها با تضرع بر در خانه ى حضرت ربوبى – جل و علا – حل مى گردد و بدين سان از آسيب پذيرى انسان در مقابل ديگران جلوگيرى مى كند . واقعا مشكلات روز افزون و تضادهاى زندگى و تعارض هاى جان فرساى پى در پى را بر چه كسى جز خدا مى توان عرضه كرد ؟ مگر آبرو را تا چند و تا كى مى توان خرج كرد ؟ آن هم در برابر مردمانى كه اگر نانى دهند ، منت گذارند و اگر قدمى بردارند ، بايد چشم به راهشان نهى . واى بر ما اگر درگاهى به پهناورى هر دو جهان را ناديده گرفته و چشم بر روزنه ى مورى دوخته باشيم !
قد ترى – يا الهى – فيض دمعى من خيفتك ، و وجيب قلبى من خشيتك ، و انتقاض جوارحى من هيبتك ، كل ذلك حياء منك لسوء عملى ، و لذاك خمد صوتى عن الجأر اليك ، و كل لسانى عن مناجاتك ؛
اى معبود من ! مى نگرى كه چگونه سرشكم از ترس تو روان و دلم از بيم تو هراسان و اندامم از هيبت حضرتت لرزان است ، اينها همگى ره آورد شرمسارى من از بدى اعمالم مى باشد و از اين سبب صدايم گرفته و زبانم در مناجات با تو كند شده است .
عوامل جارى شدن اشك
ديده ى انسان اگر چه در ظاهر فقط به يك صورت – آن هم گريستن – واكنش عاطفى از خود بروز مى دهد ، ولى عوامل جارى شدن اشك گوناگون است ؛ گاهى شوق و گاهى طلب حاجت و گاهى پشيمانى از گناه و هنگامى شرمندگى نسبت به عمل و در پاره اى اوقات احساس كمبود و نقصان و در مواقع ديگر ترس از عذاب و گاهى عظمت محضر و خشيت از مقام جلال الهى ، سرشك از ديدگان جارى مى سازد . لسان الغيب مى گويد :
اشك حرم نشين نهان خانه ى مرا
زان سوى هفت پرده ، به بازار مى كشى
و راستى انسان اين اشك حرم نشين را به سادگى بر گونه ها روان نمى سازد . شنيده ايم كه وقتى خبر شهادت مرحوم آيت اله حاج آقا «مصطفى خمينى» - در «نجوف اشرف» به دست عمال خبيث شاه ايران «محمد رضا پهلوى» - را به پدر بزرگوارش ، بنيان گذار جمهورى اسلامى ايران ، آيت الله العظمى ، امام خمينى رحمه الله دادند ، آن مرد عظيم المنزله به هيچ وجه نگريست و حتى در جلسه ى ختم آن شهيد سعيد كه مصيبت هاى اهل بيت بازگو شد ، نگريست ، اگر چه عادت و دأب ايشان در مجالس روضه و سوگوارى چنان بود كه شدت گريه مى كردند ، ولى در آن جلسه به شدت از خود مقاومت نشان دادند ، تا مبادا دشمنان اسلام آن اشك را نشانه ى عجز و ناتوانى در مقابل دشمن خدا تلقى كنند و نقشه ى خود – يعنى شكستن رهبرى انقلاب – را عملى شده بيابند . بنابراين ، اين قطره ى پرده نشين كه بسيار پر ارج و قيمت است ، نبايد به سادگى جز در محضر حضرت حق ظاهر و از سر شوق يا خوف و خشيت و به قيمت رضا و مغفرت مبدأ متعال تقديم محضر حضرت ربوبى گردد .
از اين رو ، امام معصوم عليه السلام مى فرمايد : اگر نفس ، طغيان كرد و شيطان دام ضلالت گسترد و دل به سياهى آلوده شد ، ولى در عين حال اين شرم سارى از محضر تو بود كه قلب را شكست و اشك چشم را روان ساخت و لوح دل با قطرات سوزان شست و شو يافت و كدورت گناه كم رنگ گرديد ، آن گاه سختى دل به تدريح به نرمى گراييد و فرد با صداى لرزان به ساحت رب العزه عرض حاجت برد .
دو نكته ى آموزنده در كلام امام سجاد عليه السلام
1. در محضر غير خدا نبايد اشك ريخت ، زيرا خشوع فقط خاص حضرت حق است و هيچ كس ديگر لايق آن نيست ؛ بنابراين ، تنها محضرى كه سزاوار گونه ى اشك آلود و رازدار قلب شكسته است ، خداى مهربان است كه در مقابل خضوع بندگان ، هر دو جهان را به ايشان مى دهد و غفور و شكور است .
2. بسيارى از كمبودها با تضرع بر در خانه ى حضرت ربوبى – جل و علا – حل مى گردد و بدين سان از آسيب پذيرى انسان در مقابل ديگران جلوگيرى مى كند . واقعا مشكلات روز افزون و تضادهاى زندگى و تعارض هاى جان فرساى پى در پى را بر چه كسى جز خدا مى توان عرضه كرد ؟ مگر آبرو را تا چند و تا كى مى توان خرج كرد ؟ آن هم در برابر مردمانى كه اگر نانى دهند ، منت گذارند و اگر قدمى بردارند ، بايد چشم به راهشان نهى . واى بر ما اگر درگاهى به پهناورى هر دو جهان را ناديده گرفته و چشم بر روزنه ى مورى دوخته باشيم !
يا الهى ، فلك الحمد فكم من عائبة سترتها على فلم تفضحنى ، و كم من ذنب غطيته على فلم تشهرنى ، و كم من شائبة ألممت بها فلم تهتك عنى سترها ، و لم تقلدنى مكروه شنارها ، و لم تبد سوءآتها لمن يلتمس معايبى من جيرتى ، و حسدة نعمتك عندى ، ثم لم ينهنى ذلك عن أن جريت الى سوء ما عهدت منى ؛
اى معبود من ! حمد فقط تو را سزا است ، چه بسيار عيب هايى كه بر من پوشاندى و مرا رسوا نساختى و چه بسيار گناهانى كه پنهان داشتى و مرا به آنها ميان مردم مشهور نكردى و چه خلاف احتياطها كه مرتكب شدم و تو پرده درى نفرمودى و عيب و عار آن را بر دوش من نگذاردى و حريم مرا در برابر همسايگان عيب جوى و حسودانى كه بر موهبت هاى تو رشك مى برند حفظ فرمودى ، ولى تمام اين رحمت ها و عنايات مانع آن نشد كه من از بدى هايى كه تو مى دانى ، خوددارى كنم .
لزوم پرده پوشى و گذشت در مناسبات اجتماعى
آن چه در بين مردم به طور طبيعى جريان دارد ، عدم تحمل و نابردبارى نسبت به يكديگر است . عادت مردمان اين است كه يك يا حداكثر دو سه بار زشتى و بدى را تحمل و مخفى مى كنند ، ولى پس از آن ، طرف را رسوا مى كنند و او را به لقب متناسب با رفتار و كردارش مى خوانند و از انسان محدود نمى توان بيش از اين توقع داشت و اين كه در روايات بر عفو و پوشش عيب تأكيد شده است و اجر و پاداش بسيار براى رعايت آن در نظر گرفته شده است . به خاطر سختى كار و جبران همين محدوديت و كم صبرى و بى حوصلگى ها است كه در بين مردم حاكم است .
از سوى ديگر اگر بنا باشد يكديگر را تحمل و پرده پوشى نكنيم ، زندگى اجتماعى بسيار مشكل خواهد شد و بخش عمده اى از جامعه نسبت به ديگران بدبين و بدگمان مى شوند .
پرده پوشى خداوند با وجود گناه و خطاى آدمى
با اين كه حضرت حق عالم به اسرار است و باطن و ظاهر انسان و هر چيز در اختيار او است ، خطا و عصيان آدمى را همواره در خفا و حجاب خاصى قرار مى دهد ، تا از ديد ديگران مخفى بماند و گذشته از اين ، با خود فرد گناه كار آن چنان معامله مى كند كه گويا از اسرار او بى خبر بوده و هرگز گناه و بدكردارى از او سراغ نداشته است و بر اين اساس ، هيچ گاه خطاكاران را با نشان بدنامى در بين مردم ، رسوا نمى كند كه اگر چنين كارى صورت مى پذيرفت ، زندگى انسان ها با مشكلات بزرگ روبه رو مى شد و هيچ كس به ديگرى اعتماد و اعتنا نمى كرد و قهرا جامعه از هم مى گسيخت ، چرا كه شرم و حيا يك باره فرو مى ريخت و گستاخى و جرأت ها فزونى مى يافت و هيچ كس ملاحظه ى ديگرى را نمى كرد و احترام متقابل رعايت نمى شد و اعتماد و حسن ظن كه كهن ترين و مهم ترين پايه و عامل زندگى اجتماعى و تعامل در حيات معقول جمعى است ، از بين مى رفت ، ولى با كمال تأسف ما به اين الطاف بى شائبه ى حضرت حق بى اعتنا يا كم توجه هستيم ، با اين حال خداوند متعال باز هم به خيره سرى و طغيان و سركشى هاى ما نمى نگرد و از بنده نوازى خود دست بر نمى دارد .
يا الهى ، فلك الحمد فكم من عائبة سترتها على فلم تفضحنى ، و كم من ذنب غطيته على فلم تشهرنى ، و كم من شائبة ألممت بها فلم تهتك عنى سترها ، و لم تقلدنى مكروه شنارها ، و لم تبد سوءآتها لمن يلتمس معايبى من جيرتى ، و حسدة نعمتك عندى ، ثم لم ينهنى ذلك عن أن جريت الى سوء ما عهدت منى ؛
اى معبود من ! حمد فقط تو را سزا است ، چه بسيار عيب هايى كه بر من پوشاندى و مرا رسوا نساختى و چه بسيار گناهانى كه پنهان داشتى و مرا به آنها ميان مردم مشهور نكردى و چه خلاف احتياطها كه مرتكب شدم و تو پرده درى نفرمودى و عيب و عار آن را بر دوش من نگذاردى و حريم مرا در برابر همسايگان عيب جوى و حسودانى كه بر موهبت هاى تو رشك مى برند حفظ فرمودى ، ولى تمام اين رحمت ها و عنايات مانع آن نشد كه من از بدى هايى كه تو مى دانى ، خوددارى كنم .
لزوم پرده پوشى و گذشت در مناسبات اجتماعى
آن چه در بين مردم به طور طبيعى جريان دارد ، عدم تحمل و نابردبارى نسبت به يكديگر است . عادت مردمان اين است كه يك يا حداكثر دو سه بار زشتى و بدى را تحمل و مخفى مى كنند ، ولى پس از آن ، طرف را رسوا مى كنند و او را به لقب متناسب با رفتار و كردارش مى خوانند و از انسان محدود نمى توان بيش از اين توقع داشت و اين كه در روايات بر عفو و پوشش عيب تأكيد شده است و اجر و پاداش بسيار براى رعايت آن در نظر گرفته شده است . به خاطر سختى كار و جبران همين محدوديت و كم صبرى و بى حوصلگى ها است كه در بين مردم حاكم است .
از سوى ديگر اگر بنا باشد يكديگر را تحمل و پرده پوشى نكنيم ، زندگى اجتماعى بسيار مشكل خواهد شد و بخش عمده اى از جامعه نسبت به ديگران بدبين و بدگمان مى شوند .
پرده پوشى خداوند با وجود گناه و خطاى آدمى
با اين كه حضرت حق عالم به اسرار است و باطن و ظاهر انسان و هر چيز در اختيار او است ، خطا و عصيان آدمى را همواره در خفا و حجاب خاصى قرار مى دهد ، تا از ديد ديگران مخفى بماند و گذشته از اين ، با خود فرد گناه كار آن چنان معامله مى كند كه گويا از اسرار او بى خبر بوده و هرگز گناه و بدكردارى از او سراغ نداشته است و بر اين اساس ، هيچ گاه خطاكاران را با نشان بدنامى در بين مردم ، رسوا نمى كند كه اگر چنين كارى صورت مى پذيرفت ، زندگى انسان ها با مشكلات بزرگ روبه رو مى شد و هيچ كس به ديگرى اعتماد و اعتنا نمى كرد و قهرا جامعه از هم مى گسيخت ، چرا كه شرم و حيا يك باره فرو مى ريخت و گستاخى و جرأت ها فزونى مى يافت و هيچ كس ملاحظه ى ديگرى را نمى كرد و احترام متقابل رعايت نمى شد و اعتماد و حسن ظن كه كهن ترين و مهم ترين پايه و عامل زندگى اجتماعى و تعامل در حيات معقول جمعى است ، از بين مى رفت ، ولى با كمال تأسف ما به اين الطاف بى شائبه ى حضرت حق بى اعتنا يا كم توجه هستيم ، با اين حال خداوند متعال باز هم به خيره سرى و طغيان و سركشى هاى ما نمى نگرد و از بنده نوازى خود دست بر نمى دارد .
فمن أجهل منى – يا الهى – برشده ؟ و من أغفل منى عن حظه ؟ و من أبعد منى من استصلاح نفسه حين أنفق ما أجريت على من رزقك فيما نهيتنى عنه من معصيتك ؟ و من أبعد غورا فى الباطل وأشد اقداما على السوء منى حين أقف بين دعوتك ودعوة الشيطان فأتبع دعوته على غير عمى منى فى معرفة به و لا نسيان من حفظى له ؟؛
اى معبود من ! چه كسى از من به رشد خود ناآگاه تر است ؟ و چه كسى از من به بهره ى خويش غافل تر است ؟ و چه كسى از اصلاح جان خود دورتر از من است ؛ آن گاه كه با كفران نعمت ، رزق تو را در معصيتى كه از آن نهى كرده اى ، صرف مى كنم ؟ و چه كسى بيش از من در عمق باطل فرو رفته است و چه كسى در بدى كردن از من كوشاتر است ، آن گاه كه بر سر دو راهى انتخاب بين فرمان تو و دعوت شيطان قرار مى گيرم و به دنبال شيطان روان مى شوم ، با آن كه ديده ى عقلم بر شناخت وى بسته نبود و نسبت به كيد او غافل نبودم.
...............