و كاشف فى الدعاء اليك حآمته و حارب فى رضاك أسرته و قطع فى احيآء دينك رحمه، و أقصى الأدنين على جحودهم و قرب الأقصين على استجابتهم لك. در راه رسالت، از حاميان و قبيله خود جدا شد و با آنان جنگيد و رابطه خود را با آنان قطع نمود و نزديكان خود را كه شرك مى ورزيدند دور ساخت و آنان را كه به ظاهر از اهل و عشيره او نبودند به خود نزديك فرمود.
در اين فراز، امام عليه السلام به نكاتى اشاره مى فرمايد كه لازمه وجود يك راهبر راستين و دلسوز است و با رعايت آن ها، بهتر مى تواند مردم را از كج انديشى ها و كجروى ها نجات داده و به ساحل رستگارى برساند. او هم چنين مى تواند در رفتار و كردار خود، صداقت و حق خود را به مردم ارايه كند و با عمل نيز آنان را به طرف هدايت بخواند؛
و آن مسأله آن است كه يك رهبر، پس از عرضه صراط مستقيم به مردم، هيچ چيزى را به غير از آن راه مورد عنايت قرار ندهد و آنچه را كه مانع و مزاحم حركت اوست از سر راه خود بردارد و با آن مبارزه نمايد.
در اين فراز، امام سجاد عليه السلام پيامبر اكرم را با اين صفات معرفى مى كند و به خداى متعال عرض مى كند كه خدايا! پيامبر تو در راه تبليغ دين تو با قبيله و عشيره خود - كه نسبت به او عاطفه و احساس شديدى داشتند، او را حمايت مى كردند و از او دفاع مى نمودند - جنگيد و از آن ها جدا شد و هرگز احساس قومى و عصبيت عشيره اى مانع آن نشد كه دست از دعوت مردم به طرف تو بردارد؛ مبادا كه در صراط مستقيم كمترين خدشه اى وارد شود!
آرى، معيار دورى و نزديكى، برادرى يا دشمنى، خويشاوندى يا بيگانگى در اين مكتب، همان معيار متعارف در عرف عام نيست، بلكه دستور قرآن بر اين است كه انما المؤ منون اخوه.
اويس قرنى پيامبر را نديد و در يمن زندگى مى كرد، ولى نزديك ترين فرد به پيامبر بود؛ اما آنان كه به پيامبر از نظر عشيره اى و قومى نزديك بودند، از ايشان بسيار دور بودند، به طورى كه با آن ها به مبارزه پرداخت و چنان كه مى دانيم امثال ابولهب ها و ابوجهل ها كه قريشى بودند مطرود ايشان واقع گشتند!
پيامبر خدا، جز خدا و صراط مستقيم هيچ روشى را امضا نمى فرمود و در راه صراط مستقيم تمامى موانع را از سر راه برمى داشت. ايشان دل از همه چيز غير از دورترين آن شخص بود كه از خدا دورتر بود. و اين از خصوصيات آيين هاى الهى است: لذا خداى متعال در قرآن كريم فرزند نوح را از اهل او ندانست و آن گاه كه جناب نوح به خداى تعالى عرض كرد: ان ابنى من أهلى، جواب شنيد: انه ليس من أهلك انه عمل غير صالح! يعنى پيامبر، پدر صلاح و تقوا است و از هرگونه ناهنجارى به دور مى باشد؛ رابطه او با ناهنجارها قطع است، اگر چه به ظاهر آن ناهنجارى فرزند او باشد هم چنين اگر خداوند به حضرت ابراهيم فرمان ذبح اسماعيل را مى دهد، سر آن اين است كه در كنار فرمان حضرت رب، هيچ امرى نبايد رخ بنمايد و جز اطاعت از او، همه چيز بايد ناديده به حساب آيد.
.............................