• بخشی از دعای شانزدهم
1- خداوند هر كس را كه پس از توكل به او، درباره فقرش شكایت به
اللغه: سناء به معنى رفعت و روشنائى.
صدع: به معنى آشكار و اظهار كردن.
فرقان: جدائى ما بين حق و باطل.
التركيب: ما ماء استفهاميه به معنى اى شى ء مبتداء اجل جمله ى فعليه خبر او و بعضى ما را تعجبيه و فعل بعد او را فعل تعجب گرفته اند، و اين منافات با استفهام ندارد زيرا كه در ماء تعجبيه سه قول است موصوله و استفهاميه و موصوفه.
نعم، اگر فعل تعجب باشد ما بين فعل و معمول او فصل واقع شود خلاف است.
شرح: يعنى تنزيه مى كنم تو را از نقايص چه چيز است بزرگ آن چيز كرده شان و فعل تو را، و بلند كرده در امكنه مكان تو را، و اظهار كرده است از روى حق فرقان تو را.
تذئيل: فقره ى دوم كنايه از عدم مكان از جهت او است و عقول درك آن نكند و لذا او را تعبير به ارفع المكان نموده است.
التركيب: من فى قوله من لطيف قابليت بيانيه و ابتدائيه و تعليليه دارد ماء تعجبيه به معنى استفهام.
الطف: صيغه ى تعجب در مقام به واسطه ى اينكه اشباه و نظاير بر او ديده شده است.
شرح: يعنى تنزيه مى كنم تو را تنزيه كردنى به علت لطف تو تعجب است از الطفيت تو و به علت مهربانى تو تعجب است از زيادتى مهربانى تو، و به علت حكمت تو و تعجب است از زيادتى دانائى تو،
اللغه: مليك صيغه ى فعيل از ملك بالضم به معنى سلطنت.
تنزيه مى كنم تو را تنزيه كردنى به علت سلطنت تو و امنعيت تو كه احدى نتواند بر تو غالب شود و به علت جود و بخشش تو تعجب است از زيادتى وسعت دادن تو، و به علت رفعت تو تعجب است از زيادتى رفعت تو، توئى صاحب بزرگى و مجد و پادشاهى و ثناء.
اللغه: التماس: طلب دانى از عالى.
دين: عبارت است از احكام معتقده و از حيثيتى كه به آن احكام عمل شود مذهب گويند، و از حيثيتى كه ديگرى نوشت آن را ملت گويند كه از املاء است.
هدايت: راه يافتن.
دنيا: دار معاش و زندگانى را گويند.
شرح: تنزيه مى كنم تو را تنزيه كردنى پهن كردى به خوبيها و نيكيها و بخششها دست تو را، و شناخته شده است راه نمائى از جانب تو پس هر كى طلب كرده است تو را از جهت دين خود يا دنياى خود مى يابد تو را.
ارشاد: فقرات ثلاثه شواهد او هويدا است.
اما فقره ى اول، نعمت حيات و صحت و امان.
اى كريمى كه از خزانه ى غيب
گبر و ترسا وظيفه خور دارى
فقره ى دوم، ففى كل شى ء له آيه: تدل على انه واحد.
فقره ى سوم، قضاء حوائج هر كه در نفس خود ملاحظه كند خواهد به عيان ديد يكى از قضاء حوائج كه در خود ملاحظه مى كنم توفيق اتمام اين شرح شريف است كه در حرم حسينيه (ع) از خداى خود طلب كردم و هو الموفق.
اللغه: خضوع و خشوع فروتنى كردن لكن يكى به حسب جوارح و يكى به حسب قلب.
انقياد: اطاعت كردن.
التركيب: لام در لعظمتك به معنى عند يا دون
و كل خلقك فاعل از جهت خشع و انقاد.
شرح: تنزيه مى كنم تو را تنزيه كردن خضوع كرده است از براى تو كسانى كه واقع شده است در علم تو، و خشوع كرده است نزد عظمت تو چيزهائى كه در تحت عرش تو است، اطاعت كرده است از جهت تسليم امر تو تمام خلق تو.
ارشاد: هر چه در عوالم به وجود آيد از نباتات و جمادات و حيوانات و معدنيات همه در مقام خشوع هستند تمام آنها در خضوع تكوينى يعنى از عالم عدم به وجود آمدن شريكند بعضى از آنها علاوه بر خضوع تكوينى تكليفى هم دارند مثل غالب ذوى العقول و تعبير از فاعل خضوع به من اشاره بذوى العقول است از ملائكه و جن و انس.
اللغه: احساس ديدن.
مس: ملاقات جسد بر جسد.
كيد: دشمنى كردن.
اماطه: ازاله و دور كردن.
نزاع: جدال.
مراء: محاجه كردن، خدعه: فريب و حيله كردن، مكر: حيله كردن
شرح: يعنى تنزيه مى كنم تو را تنزيه كردنى ديده نمى شوى تو دست زده نمى شوى تو از جهت وارسى بر حال تو و دست زده نمى شوى تو دشمنى كرده نمى شوى تو مناظره كرده نمى شوى، تو جدال كرده نمى شوى، تو فريب داده نمى شوى تو حيله كرده نمى شوى.
دليل بر اين قضاياى منفيه اما سه قضيه ى اوليه آن است كه خلاق عالم نه جسم است و نه جسمانى صفات ثلاثه از اوصاف جسم است، و اما ساير قضايا برهانش واضح است زيرا كه سواى او مخلوق است مخلوق را به النسبه به خالق طاقت اين افعال نبود.
اگر نازى كند از هم فرو ريزند قالبها.
اللغه: جدد جمع جده زمين همواره را گويند و لذا عرب گويد كسى كه راه راست برود ايمن شود از لغزيدن.
رشد: به فتحتين حق و ثواب.
الصمد: آن كسى را گويند كه حوائج به او قصد شود بعضى گفتند باقى بعد خلق را گويند.
از حضرت ابوعبدالله الشهيد (ع) روايت شده است: صمد كسى است كه بزرگى به او منتهى شود كسى است كه بوده است و مى ماند كسى است كه جوف ندارد كسى است كه نمى خورد و نمى آشامد و نمى خوابد.
در روايت ديگر مروى از آن امام (ع) در جواب اهل بصره فرمودند كه: خدا تفسير آن كرده است و فرموده است: لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد.
از حضرت صادق عليه السلام مروى است كه فرمودند: آمدند جماعتى بر پدرم باقر عليه السلام از فلسطين سئوال كردند از مسائلى يكى از آنها تفسير صمد بود فرمودند حضرت: الصمد پنج حرف است دليل است بر وجود و هستى او و اين مثل قوله تعالى: شهد الله انه لا اله الا هو لام تنبيه است بر الهيت او و اين دو حرف مدغمند ظاهر نمى شوند و شنيده نمى شوند بلكه نوشته شوند ادغام اين دو حرف دليل بر لطف او است به درستى كه خدا واقع نشود در وصف زبانى و به گوش كوبيده نشود همينكه بنده تفكر در وجود و اينيت يارى كند متحير شود خطور نمى كند در قلب او شى ء كه تصور كند مثل لام الصمد كه واقع نمى شود در چشم و گوش همينكه نظر مى كند هستى خود نمى بيند همينكه تفكر كند كه او خالق است اشياء را ظاهر مى شود آنچه كه مخفى نبود مثل نظرش بلام مكتوبه، صاد دليل صدق او است در كلام خود و امر به صدق كرد عباد را. ميم دليل ملك باقى او است، دال دليل بر دوام و ابديت او است.
شرح: تنزيه مى كنم تو را تنزيه كردنى راه تو راست و صاف فعل و شغل تو حق و صواب توئى عالم آقا.
اللغه: حكم به معنى حكمت و منه: آتيناه الحكم صبيا.
قضاء: حكم كردن، و حتم واجب بودن به جاى آوردن.
شرح: يعنى تنزيه مى كنم تو را تنزيه كردنى فرمايش تو حكمت است حكم تو واجب اراده ى تو جاى آورده.
تذنيب: فقرات ثلاثه اول و اخير حاجت به برهان ندارد زيرا كه اول وجدان بر او شهادت مى دهد و اخير را قول خود: اذا اراد لشى ء ان يقول له كن فيكون پس اراده ى او مثل اراده ى عبيد نخواهد بود كه گاهى عزم است و گاهى بدون عزم.
و اما فقره ى دوم حاجت به تقييد دارد يعنى اگر حكم از روى لزوم كند حتم است و الا گاهى قضاء غير حتمى مى شود.
اللغه: آنچه از اخبار مستفاد مى شود اراده ى خدا مخلوق است مفارقت از مراد نكند زيرا كه در خدا تو روى و تامل و تفكر نيست و مشيت مثل اراده در مخلوقيت و لذا احدهما بر ديگرى اطلاق مى شود الا اينكه مشيت مقدم است رتبه و دعوى كردن بر قدميت مشيئت خلطه است زيرا كه بر فرض قدميت عين علم خواهد بود و حال آنكه غير علمست پس اراده معنى او ايجاد و احداث فعل است.
كلمات عبارت است از اخبار و حكم و ثواب و عقاب.
شرح: تنزيه مى كنم تو را تنزيه كردنى نيست ردكننده ى مر مشيت تو را و نيست تبديل كننده ى مر كلمات تو را.
اللغه: البهر روشنائى.
فطر: به معنى مبدع و به معنى حفر و شق نيز آمده است يقال فطرت البرء
اى حفرتها، بارى از برى ء به معنى خلقت كردن.
نسمات: جمع نسمه يعنى بنده و عبد.
التركيب: با هر مى تواند خبر شود از جهت مبتداء محذوف اى انت با هر الايات.
شرح: يعنى تنزيه مى كنم تو را تنزيه كردنى توئى ظاهركننده ى علامات بر وحدانيت خود، و توئى مبدع آسمانها و توئى خلق كننده ى بندگان، و مردمان.
اللغه: حمد ثناء جميل مطلق است مى خواهد نعمت در مقابل او باشد يا نه لكن آلت ثناء لابد است از اينكه زبان باشد به عكس شكر يعنى متعلق لابد نعمت باشد و آلت مطلق فعل و لذا قيل فى تعريفه فعل ينبى ء عن تعظيم المنعم فى مقابل النعمه.
خلود: هميشگى.
موازات: مقابله.
صنع: احسان.
التركيب: باء در بدوامك و بنعمتك مى تواند كه ملابسه بوده باشد حمدا مفعول مطلق از جهت فعل محذوف، مع از جهت اجتماع است يا در زمان يا در مكان يا در شرف و رتبه، و شكرا عطف بر حمدا تقدير اولك الحمد حمدا، و لك الشكر شكرا.
اللغه: حمد ثناء جميل مطلق است مى خواهد نعمت در مقابل او باشد يا نه لكن آلت ثناء لابد است از اينكه زبان باشد به عكس شكر يعنى متعلق لابد نعمت باشد و آلت مطلق فعل و لذا قيل فى تعريفه فعل ينبى ء عن تعظيم المنعم فى مقابل النعمه.
خلود: هميشگى.
موازات: مقابله.
صنع: احسان.
التركيب: باء در بدوامك و بنعمتك مى تواند كه ملابسه بوده باشد حمدا مفعول مطلق از جهت فعل محذوف، مع از جهت اجتماع است يا در زمان يا در مكان يا در شرف و رتبه، و شكرا عطف بر حمدا تقدير اولك الحمد حمدا، و لك الشكر شكرا.
اللغه: حمد ثناء جميل مطلق است مى خواهد نعمت در مقابل او باشد يا نه لكن آلت ثناء لابد است از اينكه زبان باشد به عكس شكر يعنى متعلق لابد نعمت باشد و آلت مطلق فعل و لذا قيل فى تعريفه فعل ينبى ء عن تعظيم المنعم فى مقابل النعمه.
خلود: هميشگى.
موازات: مقابله.
صنع: احسان.
التركيب: باء در بدوامك و بنعمتك مى تواند كه ملابسه بوده باشد حمدا مفعول مطلق از جهت فعل محذوف، مع از جهت اجتماع است يا در زمان يا در مكان يا در شرف و رتبه، و شكرا عطف بر حمدا تقدير اولك الحمد حمدا، و لك الشكر شكرا.
اللغه: حمد ثناء جميل مطلق است مى خواهد نعمت در مقابل او باشد يا نه لكن آلت ثناء لابد است از اينكه زبان باشد به عكس شكر يعنى متعلق لابد نعمت باشد و آلت مطلق فعل و لذا قيل فى تعريفه فعل ينبى ء عن تعظيم المنعم فى مقابل النعمه.
خلود: هميشگى.
موازات: مقابله.
صنع: احسان.
التركيب: باء در بدوامك و بنعمتك مى تواند كه ملابسه بوده باشد حمدا مفعول مطلق از جهت فعل محذوف، مع از جهت اجتماع است يا در زمان يا در مكان يا در شرف و رتبه، و شكرا عطف بر حمدا تقدير اولك الحمد حمدا، و لك الشكر شكرا.
..............................
دعاى آن حضرت عليه السالم است در درو ساختن نيرنگ
از دعاهاى آن حضرت است هنگامى كه ماه رمضان فرامى رسيد
o سپاس و
از دعاهاى امام عليه السلام است در پناه بردن (به خدا) از سختى ها و
زمان خشكسالى بدين دعا از حق متعال باران رحمت طلب مى كرد
̶ اى خداى
بنیاد صحیفه سجادیه در استان اصفهان در جهت توسعه فرهنگ قرآن و عترت براساس حدیث ثقلین در سال 1395 تاسیس گردید.
امید است این کتاب ازرشمند صحیفه سجادیه که تنها کتابی است که از سوی اهل بیت (ع) به نگارش درآمده و به عنوان زبور آل محمد و خواهر قرآن معروف است، بعد از قرآن و نهج البلاغه به آن توجه ویژه شود و در جامعه اسلامیمان مورد توجه و بهر برداری قرار گیرد.