اللغه: اسوه پيشوا.
مصارع: جمع مصرع به معنى افتادن.
نهض: پاشدن.
ورطه: امر شديد.
طليق: آزاد.
اسار: از اسر به معنى قيد.
وثاق: چيزى كه به او مى بندند.
يعنى: بگردان مرا پيشواى آنانكه به تحقيق برخيزاندى او را به درگذشتن تو از افتادنيها از خطاكاران يعنى مرا قبل از همه رها كن كه من مقدم بر ايشان باشم.
به درستى كه تو اگر او را عفو و رها كنى اى خداى من كرده ى آن عفو و رها را به كسى كه منكر نيست استحقاق عقوبت تو را، بى زارى نمى كند خود را از سزاوارى عقوبت تو حاصل آن است كه او خود چون مقربا استحقاق است اولى از گذشتن از آن است.
از اين فقرات چنان معلوم شود كه انسان مايوس از خدا نشود، و همچنين طمع غرورى نداشته باشد بلكه طمع اميد و رجاء.
يعنى: طلب نهايت حق خود از كسى ننمايد بلكه انسب آن بود كه بفرمايد چنانچه در سابق اشاره نمود اصلا حق خود طلب ننمايد براى اشارات و لطايف نكاتى تعبير به اين فرمود.
يعنى بر همه كس برترى دارى.
يعنى: منزهى از اينكه اسم تو به ديگرى گفته شود.
و فشت نعمتك فى جميع المخلوقين فلك الحمد و على ذلك يا رب العالمين.
............................