اللغه: ثروه: توانگرى.
حزم: قطع.
يعنى: پس بسا به درستى كه ديدم اى خداى من مردمانى را كه عزت جستند به سبب غير تو پس خوار شدند و قصد توانگرى كردند از غير تو پس فقير شدند، و اراده ى رفعت به غير تو نمودند پس واقع شدند در پستى پس درست است به ديدن امثال اينها قاطعى كه دوركننده باشد كه توفيق داده باشد او را عقل او و راه نموده باشد او را به سوى صواب اختيار او.
بدانكه انسان با فى الجمله عقل مى داند كه وراء خدا كسى نيست، كه بتواند كفايت نمايد و مع ذلك برجاء ضعيف و راى و وهم سخيف صرف نظر به ديگر دارد.
اللغه: ثروه: توانگرى.
حزم: قطع.
يعنى: پس بسا به درستى كه ديدم اى خداى من مردمانى را كه عزت جستند به سبب غير تو پس خوار شدند و قصد توانگرى كردند از غير تو پس فقير شدند، و اراده ى رفعت به غير تو نمودند پس واقع شدند در پستى پس درست است به ديدن امثال اينها قاطعى كه دوركننده باشد كه توفيق داده باشد او را عقل او و راه نموده باشد او را به سوى صواب اختيار او.
بدانكه انسان با فى الجمله عقل مى داند كه وراء خدا كسى نيست، كه بتواند كفايت نمايد و مع ذلك برجاء ضعيف و راى و وهم سخيف صرف نظر به ديگر دارد.
يعنى: پس اى خداى من توئى غير از هر مسئولى محل سئوال من، و نزد هر طلب كرده شده به آن جاى آورنده ى من، توئى مخصوص پيش از هر خوانده شده به خواندن من يعنى من وراى تو نظر به غير ندارم اگر غير را هم بخوانم بر سبيل عروض و تبعيه است شريكى نيست اصلا تو را در اميد من، و همراه تو نيست كسى در خواندن من، خواندن من مخصوص به تو است و جمع نمى كند غير تو را و تو را نداى من يعنى نداى من به دو كس نيست بلكه به تو تنها است.
يعنى: پس اى خداى من توئى غير از هر مسئولى محل سئوال من، و نزد هر طلب كرده شده به آن جاى آورنده ى من، توئى مخصوص پيش از هر خوانده شده به خواندن من يعنى من وراى تو نظر به غير ندارم اگر غير را هم بخوانم بر سبيل عروض و تبعيه است شريكى نيست اصلا تو را در اميد من، و همراه تو نيست كسى در خواندن من، خواندن من مخصوص به تو است و جمع نمى كند غير تو را و تو را نداى من يعنى نداى من به دو كس نيست بلكه به تو تنها است.
................................