پس به درستى كه تو اگر واگذارى مرا به سوى نفس خودم عاجز گردم من از او و به جاى نتوانم آورد آنچه را كه مصلحت او است.
ثقه الاسلام كلينى به سند خود در كافى روايت كند از ابن ابى يعفور گفت: شنيدم حضرت صادق (ع) را كه مى فرمود: و دست او بلند بود جانب آسمان كه: رب لاتكلنى الى نفسى طرفه عين و لااقل من ذلك و لا اكثر زمانى نگذشت آب ديده ى مباركش جارى گرديد به محاسن شريفش و بعد از آن توجه نمود به جانب من و فرمود: اى پسر ابى يعفور به درستى كه يونس بن متى خدا او را به خود واگذار نمود كمتر از طرفه العين پس صادر شد از او آن معصيت، عرض
نمودم: سبب آن به كفر رسيده است؟ فرمود: نه لكن مردن در آن حال هلاكت است.
جهم: عبوس و بد خلق و بدگفتار، يعنى اگر مرا واگذار نمائى به خلق خود بدخلقى خواهند نمود با من چنانچه بالعيان مشاهده مى شود طريق سلوك اغنياء با فقراء صدق امام المسلمين (ع).
حرمان: ممنوع شدن، يعنى اگر مضطر نمائى مرا به سوى خويشانم منع و محروم نمايند مرا يعنى چيزى از آنها برايم ساخته نشود.
نكد: چيزى كه در او خير نباشد.
يعنى: اگر بدهند ايشان مى دهند اندكى كه در او خير و خوبى نيست و منت مى گذارند بر من منت طولانى و مذمت نمايند آنها مذمت زياد.
بعد از اينكه چنين است امر پس به فضل تو اى خدا پس توانگرى ده مرا و به بزرگى خود پس بلند كن مرا، و به گنجايش خود پس بسط بده دست مرا و به آنچه نزد تو است پس كفايت كن مرا، و در بعضى از كتب ادعيه كه به او اطمينان است مذكور است كه هر كه اين دعاى مبارك را از اول الى قوله فاكفنى به پوست آهو بنويسد و با خود دارد خواهد از فقر بيرون آمد و غنى شد.
.....................