• بخشی از دعای 49
عله: سقم و مرض را گويند.
محض: خالص بودن، تحفه: چيزى نفيس خوب به ديگرى دادن.
يعنى: يا وقت مرض آن چنانى كه خالص نمودى تو مرا به واسطه ى او و نعمتهاى آن چنانى كه تحفه و خوبى دادى تو مرا به او.
روايت شده است كه تب يك شب كفاره ى يكسال گناه است.
روايت ديگر وارد است كه بنده ى مومن همين كه تب بر او مستولى شد ريخته شود مثل برگ درخت گناهان او، ناله ى او تسبيح است و صيحه ى او تهليل است و تقلب كردن و حركت او در فراش مثل شمشير زدن است در راه خدا.
ايضاح: عالم حقيقى و داناى واقعى كه مطلع است به خواص اشياء و فوائد آن و بر اينكه هر يك از صحت و مرض را فوائدى مترتب است و لذا امر بر او مردد شده است كه كدام يك از صحت و مرض اولى و سزاوارتر است به شكر و ثناى معبود نمودن لكن در مقام اشكالى است و آن اين است كه ائمه ى عليهم السلام هميشه از خدا سئوال مى نمودند سلامت بدن و باقى بودن صحت جسم و عدم استيلاى امراض چنانكه در دعاى جوشن صغير معلوم مى شود خلاصه اگر صحت و مرض هر دو نعمت بوده اند لابد بود سئوال از مرض نيز مثل صحت در حالى كه سئوال از مرض محبوب نيست و لذا سئوال نمى نمودند جواب شبهه آن است كه امراض و اسقام وارده بر انسان از قبيل كفاره ى گناهان است پس بعد از نزول اسقام و امراض از قبيل نعم حضرت بارى زيرا بر او مترتب مى شود چهار فائده كه ذكر نموده است.
غمس: فرو رفتن در چيزى.
حوبه: معصيت و گناه، تخفيفا و تطهيرا و تنبيها و تذكيرا هر يك مفعول له است از براى قوله محصتنى و اتحفتنى يعنى از براى سبك شدن مر آن چيزى كه سنگين گرديده بر پشت من از گناهان و از براى پاك نمودن مر آن چيزى كه فرو رفتم من در آن از گناهان و از براى آگاه نمودن مر جاى نياوردن، و فراموش شدن توبه و متذكر شدن مر زائل شدن معصيت به سبب نعمت قديم چون نعمت قديم از او سلب شده است كه صحت باشد و الان مبتلا به مرض شده است طلب بازگشت مى نمايد از محو معصيت تا آنكه قديم به او عود نمايد.
..................................