قناعت: راضى شدن به امر يسير و دون در امر معاش خود، و بالجمله اين الفاظ مستعمله در روايت تمام ايشان معانى ايشان معلوم است، عند العرف و اللغه و الشرع و حاجت به بيان ندارد چنانكه ثبوت اين صفات در انسان كمال نقص او است و قبح ايشان از مستقلات عقليه است و رد و ذمشان در شرع از بابت تاكيد و امضاء حكم عقل است و آنچه مطلوب در انسان است دفع اين اوصاف از خود نمايد و دفع اينها ممكن است و الا قبيح باشد كه عباد مكلف شوند به تهذيب اخلاق كما قال صلى الله عليه و آله: تخلقوا باخلاق الله مخالفت امام غزالى و قائل شدن بر عدم امكان تغيير خلق ناشى شده است از حماقت او، و وجدان شهادت بر خلاف قول او دهد.
بدان از اينكه واهب العطايا قوت مدركه كه عبارت از نطق است در اصطلاح اعطاء به انسان نمود مى تواند انسان در افعال صادره از خود، و ديگرى تميز بد و خوب افعال خود دهد در اين جهت او را حاجت نباشد به شرع ظاهرى بلكه شرع باطنى كفايت كند و لذا گوئيم اوصاف ذميمه كه امام در اين دعاء فرموده عقل مستقل بر آن است ورود روايات از باب تاكيد است لكن كلام در اين است كه در اين كلام اوصاف ذميمه را امام تقييد فرموده است مثل اينكه فرمود: هيجان حرص، حرص را مقيد نمود حسد را مقيد به غلبه نمود نه مطلق حسد غضب را تقييد نمود به سوره نه مطلق غضب و هكذا و حال آنكه اين اوصاف مطلقا معروف است كه مذموم است و جواب آن است كه تميز انسان از ملك آنست كه خميره ى انسانى در ذات او خوابيده است از قوى و الا ملك بود نه انسان پس انسان خالى از آن نيست و در او كمال هم نيست تا خود را بتواند بالاتر از ملك كند زيرا تصوير فوقيه وقتى مى شود كه در او اين قوى باشد، ضبط خود نمايد، و الا چه كمال.
............................