• بخشی از دعای 49
از آن جا كه بيشتر انسان ها فرصت را پايان ناپذير مى پندارند ، در پى انجام وظايف برنمى آيند و وقت ، اين عظيم ترين سرمايه ى آدمى را ، در مقابل بهاى ناچيز از دست مى دهند و اين گنج قيمت ناپذير را به رايگان از كف مى نهند و چنان غافل اند كه جز لحظاتى را كه در آن هستند ، از ساعات و ايام بعد خود خبر ندارند . اينان تمام سود و زيان خود را در محدوده ى چند روزه ى دنيا مى دانند و چه بسيار است كه با يك لحظه هوس رانى ، يك عمر پشيمانى را نصيب خود مى سازند ، يا –نعوذ بالله – در اثر يك لحظه خشمگين شدن ، سرنوشت شومى را براى خود رقم مى زنند و ناباورانه ، نيك بختى و هم نشينى با انبيا و اوليا و در يك كلام پايدارترين مرحله ى زندگى خود را با آن چه كه به هيچ نمى ارزد ، معاوضه مى كنند .
معلوم است كه در جريان اين ماوضه ، سرمايه اى به عظمت سترگ ترين نعمت و بهترين وسيله براى نيل به شرافت مقربين عندالله ، به هدر رفته و ديگر قابل بازگشت و بازيافت نخواهد بود .
قرآن كريم اين حقيقت را چنين گوشزد فرموده است :
(و العصر، ان الانسان لفى خسر، الا الذين آمنوا)؛
سوگند به زمان ، كه آدمى هر آينه در خسران است ، مگر آنان كه ايمان آورده اند ....
خسران به معناى تلف سرمايه بدون هيچ سود است و شريف ترين گوهرى كه ارزشمندتر از آن نمى توان فرض كرد ، سرمايه ى عمر است كه اگر بى ثمر از دست برود ، حسرتى عظيم – كه غير قابل تحمل است – در پى خواهد داشت ؛ عمرى كه مى توان با يك لحظه از آن به مرتبه و درجه اى پاى نهاد كه ملك مقرب را نيز بدان راه نيست .
(قل هل ننبئكم بالأخسرين أعمالا ، الذين ضل سعيهم فى الحياة الدنيا و هم يحسبون أنهم يحسنون صنعا)؛
اى پيامبر بگو: آيا شما را از زيان كارترين افراد آگاه سازم ؟ آنان كه تمام تلاششان در گمراهى است ، ولى مى پندارند نيك كردارند .
از اين رو ، امام صادق عليه السلام فرمود :
أنا امرو ضنين بنفسى ؛
من كسى هستم كه سرمايه ى عمر خود را بى جهت از دست نمى دهم و درباره ى عمرم سخت حساسم.
به خوبى پيدا است كسى كه ارزش وقت را شناخت ، لحظه اى از آن را از دست نمى دهد ، مگر در مقابل لحظه ى از دست رفته ، اندوخته اى كسب كند . فرد صالح در آخرين نفس از زندگى خود مى بيند كه لحظه هاى گريزپاى عمر كه براى همه بى قرار و ناآرام بود ، جملگى براى او به صورت ذخيره هاى عظيم ثابت گرديده و او توانسته است عمر خود را تثبيت كند و از ناآرام ترين لحظه ها ، ثابت ترين پديدارهايى را – كه ارزش آنها غير قابل تصور است – فراهم آورد .
به راستى بيدارى از خواب غفلت از بزرگ ترين موهبت هاى الهى است . از اين رو ، شايسته است بر عمر از دست رفته آگاهى يافته و باقيمانده ى عمر را غنيمت شمريم ، زيرا اگر انسان به زيانى كه بر خود وارد مى كند توجه كند ، جنب و جوش فوق العاده اى بر او حاكم مى شود و دل او در افسوس و حسرت مى سوزد و حال خود را چونان كه لسان الغيب به تصوير كشيده ، مى يابد كه :
كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش
كى روى ؟ ره ز كه پرسى ؟ چه كنى ؟ چون باشى ؟
در اين حالت است كه تمام غم بر چهره ى قلب مى نشيند و انبوه غصه ، گلوگير مى شود و اشك داغ بر گونه ها مى غلطد و در اين انديشه فرو مى رود كه :
شب تاريك و بيم موج و گردابى چنين هايل
كجا دانند حال ما سبك باران ساحل ها ؟!
و خداوند متعال را با انابه ى تمام مى خواند و توبه ى خالصانه را دنبال مى كند و برناتوانى و ذلت خود خون مى گريد .
بدين ترتيب ، عمده ى كار آن است كه آدمى – اين بيگانه ى از خويشتن – به خود آمده و خود را پيدا كند . اميرمؤمنان عليه السلام مى فرمايد :
عجبت لمن ينشد ضالته و قد أضل نفسه فلا يطلبها ؛
در حيرتم از آن كه چون چيزى از او ناياب شود ، در پى آن برآمده و از گمشده ى خود در هر انجمن نشان مى پرسد ، ولى تمام حقيقت خود را گم كرده است و در طلب آن قدمى برنمى دارد .
از آنجا كه حب ذات ، فطرى بوده و آدمى خود را در مرحله ى پايانى عمر مى بيند ، طبعا قلب از همه ى شواغل و موانع تهى گرديده ، تمام توجه خود را يكباره به نقطه ى مطلوب معطوف مى دارد و در اين حال قلب ، از تعلقات بريده و انسان مى فهمد غير از خدا كسى را ندارد و فرار از خدا به سوى ديگرى ممكن نيست ، قهرا خدا را خالصانه مى خواند به تعبير امام عليه السلام : «قام اليك بقلب طاهر نقى»؛ يعنى با دلى پاك و پالوده رو به كوى دوست مى آورد . «نقى» از «تقى» كامل تر است ؛ زيرا «تقى» كسى است كه از گناه پرهيز دارد ، اما «نقى» كسى است كه پس از زدودن نكبت گناه ، مركز يقين و ايمان را پاكيزه و پالايش كرده است و هرگاه قلب به چنين حالتى درآيد ، آثارش در همه ى اعضا و افعال انسانى ظاهر مى شود ؛ چشم مى گريد ، گلو بغض مى كند و فرد آرام ناله سر مى دهد ، چرا كه همه ى راه ها جز درگاه مولا را بسته مى بيند ؛ از اين رو، عاجزانه ترين درخواست را با ذليلانه ترين حالت ها و عاشقانه ترين مناجات ، در پناه عشق و اميد باز مى گويد .
البته اين سير آن جا شكل مى گيرد كه هماى يقظه و بيدارى بر دل انسان بنشيند و آدمى با بال خويش زنگار غفلت و ياد اغيار را از چهره ى فطرت بزدايد ، چرا كه قلب مؤمن ، حرم حضرت حق است و نبايد اغيار را در حريم حرم قدس دوست ، جاى داد و معناى آيه ى كريمه ى : (ألا بذكرالله تطمئن القلوب) همين است كه تا دل ، به دلدار خود نرسد همواره در ناامنى تمام سير مى كند و آن گاه كه به دل آرام مى رسد ، آرامش از دست رفته ى خود را باز مى يابد .
قد تطأطأ لك فانحنى ، و نكس رأسه فانثنى ، قد أرعشت خشيته رجليه ، و غرقت دموعه خديه ، يدعوك : بيا أرحم الراحمين ، و يا أرحم من انتابه المسترحمون ؛
خدايا ! من همانند كسى هستم كه در نهايت خضوع خم شده و سر بر درگاهت فرود آورده و به آستانت تعظيم كرده و خشيت از تو ، هر دو پاى او را لرزانده و اشك هاى او ، گونه هايش را فراگرفته و تو را با «يا ارحم الراحمين» مى خواند و مهربان ترين كسى مى داند كه بيچارگان پى در پى به او روى مى آورند.
........................