• بخشی از دعای 49
اگر انسان قدرت را در كسى متمركز بداند كه هيچ گريزى از او نيست و نيز بداند كه اين قدرتمند مطلق ، در عين عظمت و قدرت در اوج رافت و رحمت است و نيز به اين نكته توجه كند كه خود داراى سوء سابقه در حق او بوده است و عملكرد او بر خلاف حق و مستحق عقوبت و مجازات است و در همه حال و حتى لحظه ى ارتكاب گناه به تمام هستى اش در يد قدرت قاهره ى حق تعالى است و او مى تواند هر طور كه بخواهد او را عذاب و مجازات كند ، طبعا در چنين موقعيتى مقايسه هايى در ذهن او صورت مى گيرد و اين مقايسه ها پى آمدهاى موثرى در پى خواهد داشت :
اولا : به مقدار ابعاد نامتناهى قدرت حق ، احساس ناتوانى مى كند و خود را كوچك و ناچيز مى شمارد .
ثانيا : به اندازه ى كوتاهى و تقصير خود ، خويش را مستحق عذاب مى داند .
ثالثا : در حد رافت و رحمت مولا ، احساس شرمندگى و خجلت در وجودش شكل مى گيرد .
رابعا: به مقدار عظمت و رافت پروردگار و به ميزان شرمندگى و قصور خود ، به انابه و تضرع و فروتنى و خشوع روى مى آورد .
خامسا : با تمام وجود ، خدا را با نداى «يا ارحم الراحمين» مى خواند . در اين حال ، بغض ، راه را بر گلو مى بندد و سرشك ندامت بر گونه هايش مى غلطد و دل بر ديواره ى سينه ى او مى كوبد و رعشه ى خشيت بر دست و پاى او مى نشيند سالك در بندگى تام متمركز مى شود و به بى نهايت وصل مى گردد ، زيرا شناخت ناتوانى محض بنده در برابر قدرت بى نهايت بارى تعالى و كوتاهى از نزد منعم ، براى عبد چاره اى جز پناه بردن به آن مبدا رحمت و مغفرت باقى نمى گذارد و اين جاست كه به تدريج احساس بى نيازى مى كند و چنان چه مشمول توفيق ويژه ى حضرت حق – جل و علا – گردد، چه بسا عاقبت به مقام فنا برسد ؛ چنان كه حق سبحانه در حديثى قدسى مى فرمايد :
اذا عشقته فقد قتلته ، و من قتلته فعلى ديته ؛
كار بنده ام گاه به جايى مى رسد كه من به او عشق مى ورزم و اگر عاشقش شدم ، او را مى كشم و چون او را بكشم ، ديه ى او بر من است .
بدين ترتيب ، امام سجاد عليه السلام در اين دعا ، راه حل را در اين مى بيند كه انسان گناه كار چنين حالى را بيابد و از حالت بى خبرى و غفلت درآمده و به حال خود ، آگاهى يابد . اين نكته به خوبى نشان مى دهد كه جهل ، چه نقش بزرگى در انحطاط افراد دارد و از محكم ترين زنجيرهاى شيطان است و چه سان دركات هول انگيز انسان را هر چه ژرف و ژرفت تر مى كند ، چه انسان جاهل مانند مريض خطرناكى است كه با ناپرهيزى هاى مكرر، بر شدت بيمارى خود مى افزايد و در مسير نزديك تر شدن به هلاكت حتمى ، گام برمى دارد .
با دقت در حال اين غافلان بى باك و پيامدهاى رفتارى شقاوت آفرين آنان ، مى توان بدين حقيقت پى برد كه بيدارى و آگاهى چگونه موجب توبه از گذشته شده و چه پايه ، ارزش مند و پربها است ؛ درست مانند كسى كه در مرحله ى سقوط به پرخطرترين پرتگاه است كه ناگاه با هوشيارى دفعى ، وحشت زده خود را درمى يابد و پاى پس مى كشد و از كمند خطر مى رهد.
.............................